امر آمد از جناب الهی که اهبِطوُا
نازل شوید سوی زمین هر چهار تا
شد دیو حیه و آدم و حوا به جان و تن
این دو عدوی آن دو و آن نیز مثل ذا
اولاد این دو دشمن اولاد آن دو نیز
اولاد آن دو نیز مر این قوم را عدا
آدم به گریه آمد و صد سال میگریست
تا توبه اش به گریه پذیرد مگر خدا
بگریست آنقدر که به خدّش پدید شد
اخدودها روان شد مانند نهرها
گفتا که تن علیل شد و جان ذلیل شد
بر من ببخش و رحم کن ای غافر الخطا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، خداوند به آدم و حوا فرمان میدهد که به زمین بیایند. دیو و حوا و آدم به عنوان دشمنان یکدیگر شناخته میشوند و نسلهایشان نیز با هم در conflict هستند. آدم به شدت گریان میشود و برای توبه از خداوند مدد میجوید، به طوری که اشکهایش مانند نهرها جاری میشود. او از خداوند میخواهد که بر او رحم کند و از گناهانش بگذرد.
هوش مصنوعی: فرمان الهی صادر شد که همگی به زمین فرود آیید.
هوش مصنوعی: دیو حیات به جان و تن آدم و حوا وارد شد و آن دو به دشمنی با یکدیگر پرداختند. این وضعیت شبیه به داستانهای دیگر نیز هست.
هوش مصنوعی: نسل این دو دشمن، به نسل آن دو نیز آسیب خواهد رساند و این قوم را نیز دچار کینه و دشمنی میکند.
هوش مصنوعی: انسان به دلیل اشتباهاتش به شدت ناراحت و گریه کرد و مدت زیادی را در حال گریستن گذراند تا شاید با این گریه بتواند دل خدا را به دست آورد و از او بخشش بگیرد.
هوش مصنوعی: او به قدری گریست که چهرهاش متاثر شد و اشکهایش مانند نهرهایی روان گردید.
هوش مصنوعی: گفت که بدنش بیمار و روحش خسته شده است، از تو میخواهد که ببخشی و به او رحم کنی، ای بخشایشگر خطاها.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا داد باغ را سمن و گل بنونوا
بلبل همی سراید بر گل بنونوا
رود و سرود ساخته بر سرو فاخته
چون عاشقی که باشد معشوق او نوا
مشک و عبیر بارد بر گلستان شمال
[...]
چون نای بینوایم ازین نای بینوا
شادی ندید هیچ کس از نای بینوا
با کوه گویم آنچه ازو پر شود دلم
زیرا جواب گفته من نیست جز صدا
شد دیده تیره و نخورم غم ز بهر آنک
[...]
آمدگه وداع چو تاریک شد هوا
آن مه که هست جان و دلم را بدو هوا
گرمی گرفته از جگر گرم او زمین
سردی گرفته از نفس سرد من هوا
ماه تمام او شده چون آسمان کبود
[...]
منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا
زین هر دو مانده نام چو سیمرغ و کیمیا
شد راستی خیانت و شد زیرکی سفه
شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا
گشتهست باژگونه همه رسمهای خلق
[...]
ای بر مراد رأی تو ایام رامضا
بسته میان بطاعت فرمان تو قضا
از جاه تو گرفته سیادت بسی شرف
وز فر تو فزوده وزارت بسی بها
خلق خدای را برعایت تویی پناه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.