از آن ز صحبت یاران کشیده دامانم
که صحبت دیگری میکشد گریبانم
چو خلوتست دل ید در و دل آرامی
بپاسبانی دل در توقع آنم
ز دوست رنج پیاپی مرا بود خوشتر
ز راحتی که رسد از فلان و بهمانم
گذشت آنکه بصحبت نشاط رو میداد
کنون بمجلس صحبت به بیتالاحزانم
کجا شد آنکه بهنگام شعر میخواندم
چه شد نشاط رفیقان و کو رفیقانم
کجا شد آنکه بگردون فغان من میرفت
گره گره شده اکنون سینه افغانم
کجاست یار موافق رفیق روحانی
بلطف جمع کند خاطر پریشانم
یکیست یار من و نیست غیر او یاری
ولیک در طلبش چارهٔ نمیدانم
بسوی چاره نبردم رهی به بیداری
مگر به خواب به بینم که چیست درمانم
خیال دوست چنان میزند ره خوابم
که خواب مرگ گمان میشود که نتوانم
ز مرگ دم بدمم میرسد پیام خوشی
بگو بیا که روانرا بپاش افشانم
دل تو فیض اگر با تو صحبتی خواهد
بگو ز صحبت نامحرمان گریزانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از غم و درد ناشی از فاصلهاش با دوستان و محبوبش میگوید. او احساس تنهایی و یأس میکند و یادآوری میکند که صحبت با دیگران نمیتواند جایگزین دوست واقعیاش شود. دلش به خاطر غم و جدایی از دوستان و سرشار از انتظار برای دیدار معشوقش ناراحت است. او میگوید که درد و رنج ناشی از جدایی از دوست برایش قابل تحملتر از راحتیهای دیگران است. شاعر از یاد روزهای خوش صحبت و شعر خواندن مینالد و در جستجوی یار و رفیق خود است، اما در این راه به درمانی نمیرسد. در نهایت، او خواستار دوری از صحبتهای بیمعنا و نامحرمان است و تنها خیال دوستش را میبیند که خواب او را آشفته کرده است.
هوش مصنوعی: از اینکه با دوستانم صحبت کردهام، دامنم گرفته شده، زیرا صحبت با کسی دیگر در حال من را به دردسر میاندازد.
هوش مصنوعی: وقتی که در دل من آرامش و خلوت وجود دارد، دل را در انتظار پاسبانی نگه میدارم.
هوش مصنوعی: عذاب و دردهای مداوم از سوی دوست برای من دلپذیرتر است از آرامشی که ممکن است از دیگران به دست آورم.
هوش مصنوعی: روزهایی که در جمع دوستان و آشنایان شاداب و خوشحال بودم، سپری شده است. حالا در جمعی نشستهام که فقط غم و اندوه را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: کجا رفت آن کسی که در زمان شعر خواندنم بود؟ کجا رفتند شادی دوستان و کجا هستند رفیقانم؟
هوش مصنوعی: کجا رفت آن کسی که به آسمان فریاد من میرسید؟ حالا سینهام پر از ناله و درد شده است.
هوش مصنوعی: کجاست دوست همدل و همراهی که با مهربانی بتواند خیالم را آرام کند و اشفتگیام را برطرف سازد؟
هوش مصنوعی: دوست من تنها یک نفر است و هیچ یاری دیگری ندارم، اما در جستجوی او نمیدانم چه کار باید بکنم.
هوش مصنوعی: به دنبال راه حلی برای مشکلاتم نرفتم، مگر اینکه در خواب ببینم چه چیزی میتواند درمانم باشد.
هوش مصنوعی: تصور محبوب به قدری در خوابهایم نفوذ کرده که خواب مرگ به نظر میرسد و گویی از آن خارج نخواهم شد.
هوش مصنوعی: پیام خوشی از مرگ هر لحظه به من میرسد، بگو بیا تا روح را پخش و افشان کنم.
هوش مصنوعی: اگر دل تو بخواهد با من سخن بگوید، بگو که من از گفتگو با افرادی که ناشناس و بیگانه هستند، دوری میجویم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر آن جواهر کز روزگار بستانم
چرا دهم به خس و خار ار نه بستانم
به دست چپ بدهم آن گهر که در یک سال
بهای صد گهر از دست راست بستانم
چو تیر هر جا ناخوانده گر همی نروم
[...]
ز هر بدی که تو دانی هزار چندانم
مرا نداند از آن گونه کس که من دانم
به آشکار بدم در نهان ز بد بترم
خدای داند و من ز آشکار و پنهانم
تن من است چو سلطان معصیتفرمای
[...]
بعهدهای گذشته امین من آن بود
که شعر خوانم بر آنکه سیم بستانم
بقحطسالی افتادم از هنرمندان
که گر بیان کنم آنرا بشرح نتوانم
اگر بیابم آنرا که شعر دریابد
[...]
خوشی خوشی تو ولی من هزار چندانم
به خواب دوش که را دیدهام نمیدانم
ز خوشدلی و طرب در جهان نمیگنجم
ولی ز چشم جهان همچو روح پنهانم
درخت اگر نبدی پا به گل مرا جستی
[...]
یکی یهود و مسلمان، نزاع میکردند
چنان که خنده گرفت از حدیثِ ایشانم
به طَیرَه گفت مسلمان: گر این قبالهٔ من
درست نیست، خدایا، یهود میرانم
یهود گفت: به تورات میخورم سوگند!
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.