پرتو شمع رخت شد در وجودم مشتعل
سوخت از من هرچه بود از اقتضای آب و گل
بود ذرات دلم هر یک بفرمان کسی
مهرت آمد حاکم این مملکت شد مستقل
گفت از بهر نثار ما چه داری غیر جان
خود فدای ما نمودی روز اول دین و دل
گفتم از بهر نثار مقدمت جانی کم است
لیکن از دستم نیاید غیر آن جهد المقل
ای ز رویت هر چه جانرا هست ازانوار قدس
وی ز مویت مانده دل در ظلمت این آب و گل
ای فدایت هر که او راهست عز و اعتبار
وی برایت هر که هرجا میکشد خاری و دل
جان چه باشد با دل و دین تا که قربانت کنند
گر دو عالم را ببازم در رهت باشم خجل
در نعیم سایهٔ مهر رخت آسوده بود
پیش از آن کارند جانها را بقید آب و گل
باز آنجا میروم تا جان بر آساید ز غم
میگشایم قید آب و گل ز پای جان و دل
فیض اگر خواهی که جا در قدس علیین کنی
جسم و جانرا پاک کن ز آلایش این آب و گل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان عشق و محبت به معشوق میپردازد و با استفاده از استعارات زیبا، حس خود را از تعلق خاطر به او بیان میکند. او میگوید که عشقش چنان شعلهای در وجودش روشن است که از هرچه در او بود میسوزد. معشوق به عنوان حاکم دلش شناخته میشود و شاعر به نوعی فدای او میشود. او میگوید که جانش برای معشوق کم است و میخواهد جان و دلش را از قید و بند ماده جدا کند. در نهایت، او از معشوق میخواهد که برای رسیدن به جایگاه والای روحانی، جسم و جانش را پاک کند تا در مقام قرب او قرار گیرد. شعر در مورد عشق معنوی و تلاش برای رهایی از قید و بندهای دنیوی است.
هوش مصنوعی: نور شمع صورت تو در وجودم درخشید و باعث شد که تمام وجودم بسوزد و از بین برود، همانطور که اصل وجودم تحت تأثیر طبیعت و سرشت خود قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: ذرات دل من به دست و فرمان کسی بودند، اما با آمدن عشق تو، این شخص حاکم این سرزمین شد و مستقل گشت.
هوش مصنوعی: او از تو خواسته است که برای ما چه چیزی داری جز جانت که در راه ما فدای کردی. در ابتدا تو دین و دل خود را به ما تقدیم کردی.
هوش مصنوعی: گفتم که برای تقدیم حضور تو، جانم کم است، اما از دستم برنمیآید جز اینکه تلاشی مانند تلاش دیگران را انجام دهم.
هوش مصنوعی: ای تو که از زیباییات هر چه روح و جان دارم، به نور قدس توست و از موهای تو دل من در این آب و خاک در darkness باقیمانده است.
هوش مصنوعی: ای کاش فدای تو شوم، هر کسی که در مسیر زندگیاش عزت و احترام دارد، برای تو ارزشمند است، هر کسی که در هر جایی با دلش به تو محبت کند.
هوش مصنوعی: زندگی و وجود انسان چه ارزشی دارد اگر دل و ایمانش در راه تو قربانی شود؛ حتی اگر بخواهم دو جهان را هم فدای تو کنم، باز هم در این مسیر شرمندهام.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه جانها به قید آب و گل در آیند، در نعمت و سایهی محبت چهرهات آرامش بود.
هوش مصنوعی: من دوباره به آن مکان میروم تا از غمهایم راحت شوم و برای رهایی از دل و جانم، بندهای مادیات را کنار میزنم.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در جایگاه بلند و مقدس قرار بگیری، باید جسم و جان خود را از آلودگیهای مادی پاک کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ابر درافشان بگردون بر همی بندد کلل
باد مشک افشان درختان را همی بندد حلل
ساخته چون لحن مطرب فاخته دستان بسرو
خاسته چون بانگ عاشق ناله کبک از قلل
در چمن چون ساقیان گلبن همی دارد قدح
[...]
آفتاب شرق و غرب آن سرور نیکو نهاد
کز جمال روی خوب او بود مه را جمال
خسرو سیارگان بیرون شد از برج حمل
برج تو از فر خسرو یافت مقدار و محل
مال و گنج گاه قسمت کرد بر سهل و جبل
بست بستان را از گوهرهای گوناگون جلل
از جواهر شد مرصع باغ و بستان زین قبل
[...]
خاطری چون آتشم هست و زبانی همچو آب
فکرتی تیز و ذکایی رام و طبعی بیخلل
ای دریغا نیست ممدوحی سزاوار مدیح
وی دریغا نیست معشوقی سزاوار غزل
آفتاب مطلع اقبال قتلق سعد دین
ای بنور رای روشن کرده اسرار ازل
بر فراز بام قدرت هندوی چوبک زنست
پاسبان قلعه هفتم که خوانندش ز حل
چون بپرواز اندر آمد خامه سر سبز تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.