ساقی قدحی بیار سرشار
تا هر دو کشیم می بیکبار
از دست شویم هر دو با هم
یک مست شویم ما دو هشیار
تن را بدهیم و جبه بر سر
از سر برهیم و بار دستار
گردیم دمی ز خویش بیخود
باشیم دمی ز خود خبردار
یکرنگ شویم در غم هم
تا غم شادی و گل شود خار
تا تن همه جان شود درینره
تا جان جانان شود درین کار
تا از من و تو اثر نماند
جز او نبود کسی درین دار
هم خود با خویش عشق بازد
هم خود باشد خویش را یار
نه عشق بماند و نه عاشق
ماند معشوق پاک از اغیار
ای فیض تو از میانه برخیز
تا پرده برافتد از رخ یار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر دعوت به نوشیدن شراب و از بین بردن مرزهای فردی میکند تا عشق و دوستی واقعی شکل بگیرد. او با نوشیدن میخواهد خود را از قید و بندهای فردی رها کند و در یک حالت مستی و عشق، به همدیگر نزدیکتر شوند. هدف این است که در این حالت، عشق و معشوقی پاکیده و خالص از دیگران، برایشان پدیدار شود و از خودپرستی و جدایی رهایی یابند.
هوش مصنوعی: ای ساقی، یک جام پر از شراب بیاور تا هر دو به یکباره بخوریم.
هوش مصنوعی: بیایید هر دو با هم از همه چیز فاصله بگیریم و در دنیای خودمان غرق شویم. ما دو نفر باهوش و هشیار، اما میخواهیم به نوعی از حالت عادی خارج شویم و حالتی شاداب و سرشار از نشاط را تجربه کنیم.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به هدفهای خود، ما باید فداکاری کنیم و آزردگیهایی را متحمل شویم و با شور و شوق قدم برداریم.
هوش مصنوعی: گاهی باید لحظاتی از خود بیخبر باشیم و در همان حین، گاهی هم به خود آگاه شویم.
هوش مصنوعی: بیایید در غمها یکدل و یکرنگ باشیم تا از این غمها، شادی و زیبایی به وجود بیاید.
هوش مصنوعی: تا زمانی که جسم همه چیز جان بگیرد، روح محبوب نیز در این مسیر جان میگیرد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تنها او باشد و ما و آثارمان محو شوند، هیچ کس دیگری در این دنیا باقی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: انسان با خود عشق میورزد و به تنهایی میتواند یار خود باشد.
هوش مصنوعی: نه عشق باقی ماند و نه عاشق، معشوق از وجود دیگران پاک و خالص است.
هوش مصنوعی: ای فیض تو، از میان بر خیز تا پرده از چهره محبوب کنار برود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فدای آن قد و زلفش که گویی
فرو هشته است از شمشاد شمشار
آن طره مشکریز دلدار
کرده است مرا به غم گرفتار
گر بنده به خدمتت نیامد
زو منت بی شمار میدار
ور یک دو سه روز کرد تقصیر
در خدمت تو عبث مپندار
زیرا که تو کعبه جلالی
[...]
عاجز شدم از گرانی بار
طاقت نه چگونه باشد این کار
بردار صراحیی ز خمار
بربند به روی خرقه زنار
با دردکشان دردپیشه
بنشین و دمی مباش هشیار
یا پیش هوا به سجده درشو
[...]
بر هر ذره ای که در جهانست
منت دارد هزار خروار
بی دفتر ملک او زمانه
از پشت شکم کند چو طومار
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.