زاهدم گفت زهد میباید
از من این کارها نمیآید
جام می گیرم ار بکف گیرم
شاهدی گر کشم ببر شاید
زهد جز اهل عقل را نسزد
رند را جام باده میباید
من و مستی و عشق مه رویان
ناصحم بهر خویش میلاید
آنچه باید نمیتوانم کرد
کنم از دستم آنچه میآید
دادهام خویش را بدست بتان
میکشم آنچه بر سرم آید
خویش را وقف شاهدان کردم
تا شهیدم کنند و جان پاید
گر کشندم بلطف میزیبد
ور کشندم بقهر میشاید
بر سر عاشقان خود این قوم
هر چه آرند شاید و باید
خوشتر از شهدو شکرست ای فیض
زهر کز دست دوستان آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به گفتگو با زاهد میپردازد و میگوید که زهد و دوری از لذات دنیا برای او ممکن نیست. او به دنبال می و مستی و عشق محبوبان است و احساس میکند که انتظارات زاهد از او نامعقول است. شاعر به رندی و عاشقی خود افتخار میکند و ابراز میکند که نمیتواند کارهایی را که به آنها سفارش شده، انجام دهد. او خود را وقف عشق و زیبایی میکند و از اینکه حتی اگر به دست دوستانش کشته شود، این را زیبا و دلپذیر میداند. در نهایت، او به لذتهایی اشاره میکند که حتی زهر هم در برابر محبت دوستان خوشمزه و شیرین است.
هوش مصنوعی: زاهد به من گفت که باید ترک دنیا کنم، اما من از عهده این کارها برنمیآیم.
هوش مصنوعی: اگر از دستم جام بگیرم و شاهدی داشته باشم، شاید بتوانم کسی را بکشم که او را ببرم.
هوش مصنوعی: زهد و پرهیزکاری مناسب کسانی است که دارای درک و عقل هستند، در حالی که برای رند و آدمهای آزاداندیش، نوشیدن شراب لازم و مطلوب است.
هوش مصنوعی: من و حال مستی و عشق زیباییها، ناصحم به خاطر خود، مرا نصیحت میکند.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم کارهایی را که باید انجام دهم، اما هرچه به دستم بیفتد، انجام میدهم.
هوش مصنوعی: من خودم را به دست زیباییها سپردهام و هر چه که بر سرم بیاید، تحمل میکنم.
هوش مصنوعی: خود را فدای دیدهداران کردم تا آنها مرا قربانی کنند و جانم باقی بماند.
هوش مصنوعی: اگر با محبت بکشند، هیچ اشکالی ندارد و اگر با خشم بکشند، باز هم میپاید.
هوش مصنوعی: این افراد هر چه که بخواهند و بتوانند بر سر عاشقان خود میگذارند.
هوش مصنوعی: لطیفتر از شیرینی عسل و شکر است ای فیض، که از جانب دوستان به ما میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چرخِ گردان نهاده دارد گوش
تا ملک مر ورا چه فرماید
زُحَل از هیبتش نمیداند
که فلک را چگونه پیماید
صورتِ خشمش ار ز هیبتِ خویش
[...]
بد ز بد گوهران پدید آید
هر کسی آن کند کزو زاید
ای خداوند رای سامی تو
مملکت را همی بیاراید
عزم تو ملک شاه را تیغ است
که چو تیغش ز زنگ بزداید
از غم و رنج و انده و تیمار
[...]
عزت آن جهان همی باید
گر ذلیلم در این جهان شاید
جز مکارم زشمس دین ناید
سیرت سروران چنین باید
رتبت ملک و زینت دولت
از خصالش همی بیفزاید
معجزات از بیان او خیزد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.