هر که روی تو ندید از دو جهان هیچ ندید
هر که نشنید ز تو هیچ کلامی نشنید
هر سری کو ز می عشق تو مدهوش نشد
چو شنید از ره گوش و ز ره چشم چو دید
از ازل تا به ابد در دو جهان گرسنه ماند
هر که از مائده عشق طعامی نچشید
تا بشام ابد از رنج خمار ایمن شد
هر که در صبح ازل ساغری از عشق چشید
آب حیوان که حضر در ظلماتش میجست
بجز از عشق نبود این خبر از غیب رسید
غیر عشق و غم عشق از دو جهان هیچ متاع
مردم چشم و دل اهل بصیرت نگزید
هر که در بحر غم عشق فروشد چون فیض
نه بکس نی ز کسی زهد فرو شد نه خرید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر بیان میشود که کسی که روی معشوق را ندیده یا کلامی از او نشنیده، در واقع هیچ چیز از این دنیا و آن دنیا ندیده است. همچنین، کسی که از عشق مدهوش نشده و طعم عشق را نچشیده، در دو جهان گرسنه و بیخبر باقی میماند. عشق، تنها حقیقتی است که در این جهان وجود دارد و غیر از آن، هیچ متاعی ارزشمند نیست. در نهایت، شاعر تأکید میکند که کسی که در دریای غم عشق غرق شده، به هیچ چیز دیگری نیاز ندارد و از زهد و دنیاگزینی دیگران نیز بینیاز است.
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی تو را نبیند، از این دو جهان چیزی را ندیده است. و هر کسی که از تو هیچ سخنی نشنید، گویی هیچ چیزی نشنید.
هوش مصنوعی: هر کسی که از محبت تو مست نشده، وقتی که از گوش شنید و با چشم دید، به حالت سرمستی در نمیآید.
هوش مصنوعی: از آغاز تا پایان دنیا، هر کسی که طعم عشق را نچشیده باشد، در هر دو جهان فقیر و گرسنه باقی میماند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در ابتدا از عشق نوشیدنی چشید، در نهایت از درد و غم رهایی مییابد و در روزهای پایانی زندگیاش از آرامش و شادی برخوردار خواهد بود.
هوش مصنوعی: آب حیات که در تاریکی جستجو میکرد، غیر از عشق چیزی نبود؛ این خبر از عالم غیب به ما رسید.
هوش مصنوعی: جز عشق و غم عشق، در این دو جهان هیچ چیز باارزشی برای انسانهای آگاه و بینا وجود ندارد که بتوانند آن را انتخاب کنند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در دریای غم عشق غوطهور شود، مانند فیض، نه از کسی یاری میخواهد و نه به خاطر زهد و ارادتش از کسی چیزی میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این منم کز تو مرا حال بدین جای رسید
این تویی کز تو مرا روز چنین باید دید
من همانم که به من داشتی از گیتی چشم
چه فتاده ست که در من نتوانی نگرید
من همانم که مرا روی همی اشک شخود
[...]
ای شرابی به خمستان رو و بردار کلید
در او باز کن و رو به آن خم نبید
از سر و روی وی اندر فکن آن تاج تلید
تا ازو پیدا آید مه و خورشید پدید
دل مسکین مرا کژدم دوری بگزید
تا برفت آن صنم دلبر و دوری بگزید
طرب از من بگریزاند و خود از من بگریخت
طرب از من برمایند و خود از من برمید
گر نیابمش بسا درد که من خواهم یافت
[...]
داستان پسر هند مگر نشنیدی
که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید
پدر او لب و دندان پیمبر بشکست
مادر او جگر عم پیمبر بمکید
خود به ناحق حق داماد پیمبر بگرفت
[...]
ای امیر امرای سخن و شاه سخا
به سخن مثل عطارد به سخا چون خورشید
توئی استاد سخن هم توئی استاد سخا
حاتم طائی شاگرد تو زیبد جاوید
میر میران توئی و ما همه رسمی توایم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.