گنجور

 
فیض کاشانی

در سر شوریده سودا می‌رود

کز کجا آمد کجاها می‌رود

وآنکه عاقل خوانیش در کارها

در خیالش سود و سودا می‌رود

گه در آتش می‌رود گاهی در آب

خاک بر سر در هواها می‌رود

هیچ در پیش و پس خود ننگرد

در بلاهایی محابا می‌رود

خواجه باهوش آی و کار یار بین

حرف سوق و سود و سودا می‌رود

خواجه بیهوشست و کارش در زیان

عمر رفت و خواجه رسوا می‌رود

دی برفت امروز هم باقی نماند

جان به فردا می‌رسد یا می‌رود

این نفس را پاس باید داشتن

کاین نفس از کیسهٔ ما می‌رود

جان به جانان تازه می‌کردم به دم

ور نه جان بی‌جان ز دنیا می‌رود

گوش‌ها بسته است فیضا لب ببند

کاین سخن‌های تو بی‌جا می‌رود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عطار

خیر و شر چون جمله زینجا میرود

نوحهٔ دیوانه زیبا میرود

مولانا

عمر بر اومید فردا می‌رود

غافلانه سوی غوغا می‌رود

روزگار خویش را امروز دان

بنگرش تا در چه سودا می‌رود

گه به کیسه گه به کاسه عمر رفت

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

سروبالایی به صحرا می‌رود

رفتنش بین تا چه زیبا می‌رود

تا کدامین باغ از او خرمترست

کاو به رامش کردن آنجا می‌رود

می‌رود در راه و در اجزای خاک

[...]

همام تبریزی

بر سر کوی تو سرها می‌رود

جان فدای روی زیبا می‌رود

نیست کویت منزل تر دامنان

هر که عیار است آنجا می‌رود

چون تو پا از خانه بیرون می‌نهی

[...]

جهان ملک خاتون

سرو سیمینم به تنها می‌رود

چون به تنها سوی صحرا می‌رود

سرو نازا بر دو چشم ما نشین

نیست پنهان زآنکه هرجا می‌رود

دل ببرد و قصد جانم می‌کند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه