غم فراق تو ای دوست بیشمار بود
بدل چو غصه گره شد یکی هزار بود
نهان کنم غم عشق تو را چو جانم سوخت
که تا دلم بدرون شمع این مزار بود
به هیچ چیز به جز وصل یار خوش نشود
دل ار خوش است بغیری ببوی یار بود
خوشا دلی که به جز حق بکس نگیرد انس
اگر غمی رسدش دوست غمگسار بود
ز سینه می نگذارم که غم برون آید
چو غمگسار بود دوست خوشگوار بود
درون سینه بدل راز خویش میگویم
دمست پرده در او سینه رازدار بود
بآب و تاب چو آید برون ز دل سخنی
بمعنی آتش و در صورت آبدار بود
مرا چه حد که کنم دعوی محبت و قرب
بدر گهی که سر سروران بدار بود
شود عزیز ابد آنکرا دهی عزت
نهی چو داغ مذلت همیشه خوار بود
چو لطف تو نبود سعی کس ندارد سود
اگر صیام و قیامش یکی هزار بود
دعا اثر نکند تا عنایتت نبود
هزار اختر سعد ارچه در گذار بود
اگر نخواسته باشی نجات عاصی را
شفاعت شفعا را چه اعتبار بود
بدست خواهش تست اختیار مختار است
چو تو نخواهی کس را چه اختیار بود
دلم چو سیر کند در حقایق ملکوت
ز وعظ واعظی و شاعریم عار بود
بمجلسی که شمارند اهل عرفان را
ز فیض دم نتوان زد چه در شمار بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از غم فراق و عشق صحبت میکند و بیان میکند که غم فراق دوستش بسیار زیاده و مرگ احساسات را به یاد میآورد. او سعی میکند غم عشق را پنهان کند، اما این غم به گونهای عمیق در دلش نشسته است، به طوری که هیچ خوشحالی جز وصال یار به دلش نمینشیند. شاعر به اهمیت محبت و قرب به دوست و حق اشاره میکند و میگوید که دعا و تلاش بدون عنایت او بیاثر است. همچنین بر این باور است که عشق حقیقی و ارتباط با حق، در اولویت هستند و دیگر مسائل مانند وعظ و حکمت در صورت وجود عشق واقعی بیمقدارند. در نهایت، شاعر به این موضوع میپردازد که هیچ کس جز خود خدا انتخابکننده نیست و اختیار هر چیزی به اراده او وابسته است.
هوش مصنوعی: غم دوری تو، ای دوست، بسیار و فراوان است. قلبم مانند غم، به هم گره خورده و هر غصهای که دارم، به هزار غم تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: درد و غم عشق تو را در دل پنهان میکنم، چون جانم به خاطر تو در آتش سوخت، تا زمانی که دلم در این مکان مثل شمع روشن باشد.
هوش مصنوعی: دل هیچ چیز جز وصل یار را خوش نمیداند؛ اگر هم خوشی باشد، فقط از بوی یار است.
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسانی که جز خدا با کسی دوستی نکردهاند؛ اگر غمی برایشان پیش بیاید، دوستشان در کنارشان خواهد بود و غمها را با آنها تقسیم میکند.
هوش مصنوعی: نمیگذارم غم از قلبم خارج شود، زیرا اگر دوستی داشته باشم که غم را از من بزداید، وجودش خوشایند و دلپذیر است.
هوش مصنوعی: در دل خود، رازهای واقعیام را با صدای دلنشینی بیان میکنم، چرا که در سینهام، پنهاندار این رازها وجود دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که سخنی با شور و هیجان از دل برمیخیزد، مانند آتش شعلهور است و در عین حال، دارای لطافت و زیبایی است.
هوش مصنوعی: چه اندازه میتوانم ادعای محبت و نزدیکی داشته باشم در هنگامی که سروران در حالت دار هستند؟
هوش مصنوعی: هر کس که به دیگران احترام و عزت بدهد، همیشه در میان مردم عزیز و محترم خواهد بود. اما اگر کسی دیگران را تحقیر کند و بکشد، همیشه در نظر دیگران خوار و ذلیل باقی میماند.
هوش مصنوعی: وقتی که لطف و رحمت تو وجود نداشته باشد، هیچ تلاشی فایدهای نخواهد داشت، حتی اگر آن تلاش حداکثر و بینظیر باشد.
هوش مصنوعی: دعایی اثر ندارد مگر اینکه توجه و لطف تو شامل حال باشد، حتی اگر هزاران ستاره خوشیمن در آسمان در حال حرکت باشند.
هوش مصنوعی: اگر تو نخواهی که بدکاران نجات یابند، چه ارزشی دارد شفاعت شفعا (شفاعتکنندگانی) که به کمک آنها بیایند؟
هوش مصنوعی: هرگاه که خواسته تو برآورده نشود، دیگر هیچکس نمیتواند بر تو تسلطی داشته باشد. اختیار حقیقتاً در دستان توست و اگر نخواهی، هیچکس نمیتواند بر تو حاکم باشد.
هوش مصنوعی: وقتی دل من در درک واقعیات آسمانی غوطهور میشود، نیازی به نصیحت واعظ یا شاعری ندارم و این موضوع برایم ننگ است.
هوش مصنوعی: در مجلسی که عرفا و اهل معرفت حضور دارند، نمیتوان به سادگی به فیض و رحمت الهی دست یافت، زیرا تعدادی از آنها در شمار کسانی هستند که قدرت درک و دریافت این فیض را دارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گه بهار همه خلق جفت یار بود
مر از یار جدائی گه بهار بود
مرا چگونه بود در فراق یار قرار
که در وصال کنون باز بی قرار بود
کنون که خلق همه در کنار دارد یار
[...]
اگر چه خرمی عالم از بهار بود
همیشه خرمی من ز روی یار بود
چو من به خوبی و آرایش رُخش نگرم
چه جای خوبی آرایش بهار بود
سرشک ابر اگر افزون بود به وقت بهار
[...]
تو را اگر تو، توئی عالمی شکار بود
به عهد تو علم فتنه آشکار بود
تو یک کنار و دو بوسه ز دل برون کن و بس
خرد بقاعده خود در میان کار بود
به نیم جرعه دلم را خراب کرد غمت
[...]
چو عشق را هوس بوسه و کنار بود
که را قرار بود جان که را قرار بود
شکارگاه بخندد چو شه شکار رود
ولی چه گویی آن دم که شه شکار بود
هزار ساغر مینشکند خمار مرا
[...]
فروغ ماه محال است پایدار بود
دو هفته است لباسی که مستعار بود
مباش در پی زینت که طره زرتار
به فرق مرده دلان شمع برمزاربود
فریب راستی از کجروان مخور زنهار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.