گنجور

 
فیض کاشانی

هر دم سر پر شورم سودای دگر دارد

آهوی جنون من صحرای دگر دارد

طوفان محیط عشق با دل چه تواند کرد

این قطره خون در سر دریای دگر دارد

ای خواجه سوداگر سودا ببرم از سر

کاین دم سر سودائی سودای دگر دارد

پیش نظر عاشق بالای فلک پست است

بالاتر از این بالا بالای دگر دارد

پهنای فلک گر هست ضرب‌المثل وسعت

صحرای دل عاشق پهنای دگر دارد

روی تو بهر لحظه نوعی بنظر آید

هر بار که می‌بینم سیمای دگر دارد

بلبل نگران گل پروانه اسیر شمع

حسن تو بهر روئی شیدای دگر دارد

مجنون ز تو مجنون شد وز تو جگرش خونشد

هرچند که در صورت لیلای دگر دارد

شیرین دهنان هستند شیرین سخنان هستند

اما لب نوشینت حلوای دگر دارد

گویند که عنقائیست در قاف جهان پنهان

قاف دل عشاقت عنقای دگر دارد

از حسن دل افروزت فردای من امروزست

امروز بدل زاهد فردای دگر دارد

با عشق مکن نسبت سودای هوسنا کان

کاین جای دگر دارد آن جای دگر دارد

هر دل که درو تازد اغیار بپردازد

دل در عرصهٔ دلها عشق یغمای دگر دارد

دل را سر دنیا نیست آرامگه اینجا نیست

تن را چو ز سر وا کرد ماوای دگر دارد

فیض ارچه زناسوتست آئینهٔ لاهوت است

جانرا چه کند صیقل سیمای دگر دارد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

امروز جمال تو سیمای دگر دارد

امروز لب نوشت حلوای دگر دارد

امروز گل لعلت از شاخ دگر رستست

امروز قد سروت بالای دگر دارد

امروز خود آن ماهت در چرخ نمی‌گنجد

[...]

اسیری لاهیجی

روی تو بهر شیوه شیدای دگر دارد

زلف تو بهر تاری سودای دگر دارد

آن غمزه بهر تاری خون دگری ریزد

لعل تو بهر عشوه احیای دگر دارد

در هر خم گیسویت دیوانه دل دربند

[...]

صائب تبریزی

هر ذره ازو در سر سودای دگر دارد

هر قطره ازودردل دریای دگردارد

از مصحف روی او دارد سبقی هر کس

در هر نظر آن عارض سیمای دگر دارد

در سایه هر خاری زین وادی بی پایان

[...]

حزین لاهیجی

دلم در خم زلف او سودای دگر دارد

با سلسله دیوانه غوغای دگر دارد

با جذبهٔ مشتاقی، باشد دو جهان گامی

در دامن دل عاشق، صحرای دگر دارد

صحرای طلب دارد، در هر قدمی طوری

[...]

آشفتهٔ شیرازی

امشب دل دیوانه غوغای دگر دارد

کان دلبر هر جائی رخ جای دگر دارد

نی راست نوائی نو کافزوده بسر شورم

با نائی بزم عشق خود نای دگر دارد

عاشق بملامت ماند عاقل بسلامت رفت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه