اهتدوا بالعشق طلاب الرشد
گم شود آنکو ره دیگر رود
من بفتراک غم عشق کسی
بستهام دل را بحبل من مسد
ای نگار می فروش عشوهگر
مست عشقت فارغ است از نیک و بد
شربتی زان لب بکام من رسان
تا بماند زنده جانم تا ابد
چشمهٔ خضر است آن نوش دهان
منع تشنه از زلالت کی رسد
اسقنی من فیک من عین الحیوهٔ
شربهٔ حیی بها عمر الابد
فیض را محروم از وصلت مکن
کو ندارد غیر عشقت مستند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل به موضوع عشق و جستجوی حقیقت پرداخته است. شاعر بیان میکند که عشق راهی به سوی رشد و آگاهی است و کسانی که به غیر از این راه میروند، گمراه خواهند شد. او از غم عشق سخن میگوید و دلی بسته به شوق معشوق دارد. عشق زندهکننده روح اوست و میخواهد از لب معشوق جرعهای بنوشد تا زندگیاش جاودانه بماند. همچنین بر این نکته تأکید میکند که کسی که از وصال عشق محروم شده، نمیتواند به حقیقت دست یابد و تنها عشق اوست که دلیل وجودی اوست.
هوش مصنوعی: عاشقان به وسیله عشق راه درست را پیدا میکنند، اما کسی که به سمت دیگری برود، گم میشود.
هوش مصنوعی: من به خاطر غم عشق کسی، دلم را به زنجیر بستهام و نمیتوانم از آن آزاد شوم.
هوش مصنوعی: ای محبوب زیبای من، که با ناز و کرشمهات مست کردهای، عشق تو از خوب و بد بینیاز است.
هوش مصنوعی: به من جرعهای از آن لبها بده تا جانم تا ابد زنده بماند.
هوش مصنوعی: چشمهٔ خضر، آب حیات بخش و زلالی است که هیچکس نمیتواند آن را به تشنگان بدهد. این آب، خاصیت شگفتانگیزی دارد و دستیابی به آن برای هیچکس آسان نخواهد بود.
هوش مصنوعی: به من بنوشانی از چشمه زندگی، جرعهای که به وسیله آن عمر جاودانهام افرازده شود.
هوش مصنوعی: از عشق تو بهرهمندش کن و او را از وصال خود محروم نکن، زیرا که جز محبت تو هیچ پشتوانه و استنادی ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شب زمستان بود، کپی سرد یافت
کرمکی شبتاب ناگاهی بتافت
کپیان آتش همی پنداشتند
پشتهٔ هیزم برو بر داشتند
ما کلف الله نفسا فوق طاقتها
ولا تجود ید الا بما تجد
تا سنائی کیست کاید بر درت
مجد کو تا گویدش کز راه برد
نام او میدان و نقشش را مبین
[...]
دست تو بر هشت جنت مطلق است
بر سر هفتم فلک پای تو باد
پند آن پیر مغان یاد آورید
بانگ مرغ زند خوان یاد آورید
دجله دجله تا خط بغداد جام
می دهید و از کیان یاد آورد
خفتگان را در صبوح آگه کنید
[...]
بیخودی میگفت در پیش خدای
کای خدا آخر دری بر من گشای
رابعه آنجا مگر بنشسته بود
گفت ای غافل کی این در بسته بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.