گنجور

 
فیض کاشانی

اهتدوا بالعشق طلاب الرشد

گم شود آنکو ره دیگر رود

من بفتراک غم عشق کسی

بسته‌ام دل را بحبل من مسد

ای نگار می فروش عشوه‌گر

مست عشقت فارغ است از نیک و بد

شربتی زان لب بکام من رسان

تا بماند زنده جانم تا ابد

چشمهٔ خضر است آن نوش دهان

منع تشنه از زلالت کی رسد

اسقنی من فیک من عین الحیوهٔ

شربهٔ حیی بها عمر الابد

فیض را محروم از وصلت مکن

کو ندارد غیر عشقت مستند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

شب زمستان بود، کپی سرد یافت

کرمکی شبتاب ناگاهی بتافت

کپیان آتش همی پنداشتند

پشتهٔ هیزم برو بر داشتند

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
سنایی

ما کلف الله نفسا فوق طاقتها

ولا تجود ید الا بما تجد

تا سنائی کیست کاید بر درت

مجد کو تا گویدش کز راه برد

نام او می‌دان و نقشش را مبین

[...]

خاقانی

پند آن پیر مغان یاد آورید

بانگ مرغ زند خوان یاد آورید

دجله دجله تا خط بغداد جام

می دهید و از کیان یاد آورد

خفتگان را در صبوح آگه کنید

[...]

عطار

بی‌خودی می‌گفت در پیش خدای

کای خدا آخر دری بر من گشای

رابعه آنجا مگر بنشسته بود

گفت ای غافل کی این در بسته بود

مشاهدهٔ بیش از ۱۰۲ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه