برآمد برین روزگار دراز
زمانه به دل در همی داشت راز
فریدون فرزانه شد سالخورد
به باغ بهار اندر آورد گرد
برین گونه گردد سراسر سخن
شود سست نیرو چو گردد کهن
چو آمد به کاراندرون تیرگی
گرفتند پرمایگان خیرگی
بجنبید مر سلم را دل ز جای
دگرگونهتر شد به آیین و رای
دلش گشت غرقه به آزاندرون
به اندیشه بنشست با رهنمون
نبودش پسندیده بخش پدر
که داد او به کهتر پسر تخت زر
به دل پر زکین شد به رخ پر ز چین
فرسته فرستاد زی شاه چین
فرستاد نزد برادر پیام
که جاوید زی خرم و شادکام
بدان ای شهنشاه ترکان و چین
گسسته دل روشن از به گزین
ز نیکی زیان کرده گویی پسند
منش پست و بالا چو سرو بلند
کنون بشنو ازمن یکی داستان
کزین گونه نشنیدی از باستان
سه فرزند بودیم زیبای تخت
یکی کهتر از ما برآمد به بخت
اگر مهترم من به سال و خرد
زمانه به مهر من اندر خورد
گذشته ز من تاج و تخت و کلاه
نزیبد مگر بر تو ای پادشاه
سزد گر بمانیم هر دو دژم
کزین سان پدر کرد بر ما ستم
چو ایران و دشت یلان و یمن
به ایرج دهد روم و خاور به من
سپارد ترا مرز ترکان و چین
که از تو سپهدار ایران زمین
بدین بخشش اندر مرا پای نیست
به مغز پدر اندرون رای نیست
هیون فرستاده بگزارد پای
بیامد به نزدیک توران خدای
به خوبی شنیده همه یاد کرد
سر تور بیمغز پرباد کرد
چو این راز بشنید تور دلیر
برآشفت ناگاه برسان شیر
چنین داد پاسخ که با شهریار
بگو این سخن هم چنین یاد دار
که ما را به گاه جوانی پدر
بدین گونه بفریفت ای دادگر
درختیست این خود نشانده بدست
کجا آب او خون و برگش کبست
ترا با من اکنون بدین گفتگوی
بباید بروی اندر آورد روی
زدن رای هشیار و کردن نگاه
هیونی فگندن به نزدیک شاه
زبانآوری چرب گوی از میان
فرستاد باید به شاه جهان
به جای زبونی و جای فریب
نباید که یابد دلاور شکیب
نشاید درنگ اندرین کار هیچ
کجا آید آسایش اندر بسیچ
فرستاده چون پاسخ آورد باز
برهنه شد آن روی پوشیدهراز
برفت این برادر ز روم آن ز چین
به زهر اندر آمیخته انگبین
رسیدند پس یک به دیگر فراز
سخن راندند آشکارا و راز
گزیدند پس موبدی تیزویر
سخن گوی و بینادل و یادگیر
ز بیگانه پردخته کردند جای
سگالش گرفتند هر گونه رای
سخن سلم پیوند کرد از نخست
ز شرم پدر دیدگان را بشست
فرستاده را گفت ره برنورد
نباید که یابد ترا باد و گرد
چو آیی به کاخ فریدون فرود
نخستین ز هر دو پسر ده درود
پس آنگه بگویش که ترس خدای
بباید که باشد به هر دو سرای
جوان را بود روز پیری امید
نگردد سیه ، مویِ گشته سپید
چه سازی درنگ اندرین جای تنگ
که شد تنگ بر تو سرای درنگ
جهان مرترا داد یزدان پاک
ز تابنده خورشید تا تیره خاک
همه بآرزو ساختی رسم و راه
نکردی به فرمان یزدان نگاه
نجستی به جز کژی و کاستی
نکردی به بخشش درون راستی
سه فرزند بودت خردمند و گرد
بزرگ آمدت تیره بیدار خرد
ندیدی هنر با یکی بیشتر
کجا دیگری زو فرو برد سر
یکی را دم اژدها ساختی
یکی را به ابر اندر افراختی
یکی تاج بر سر ببالین تو
برو شاد گشته جهانبین تو
نه ما زو به مام و پدر کمتریم
نه بر تخت شاهی نه اندر خوریم
ایا دادگر شهریار زمین
برین داد هرگز مباد آفرین
اگر تاج از آن تارک بیبها
شود دور و یابد جهان زو رها
سپاری بدو گوشهای از جهان
نشیند چو ما از تو خسته نهان
و گرنه سواران ترکان و چین
هم از روم گردان جوینده کین
فراز آورم لشگر گرزدار
از ایران و ایرج برآرم دمار
چو بشنید موبد پیام درشت
زمین را ببوسید و بنمود پشت
بر آنسان به زین اندر آورد پای
که از باد آتش بجنبد ز جای
به درگاه شاه آفریدون رسید
برآوردهای دید سر ناپدید
به ابر اندر آورده بالای او
زمین کوه تا کوه پهنای او
نشسته به در بر گرانمایگان
به پرده درون جای پرمایگان
به یک دست بربسته شیر و پلنگ
به دست دگر ژنده پیلان جنگ
ز چندان گرانمایه گرد دلیر
خروشی برآمد چو آوای شیر
سپهریست پنداشت ایوان به جای
گران لشگری گرد او بر به پای
برفتند بیدار کارآگهان
بگفتند با شهریار جهان
که آمد فرستادهای نزد شاه
یکی پرمنش مرد با دستگاه
بفرمود تا پرده برداشتند
بر اسپش ز درگاه بگذاشتند
چو چشمش به روی فریدون رسید
همه دیده و دل پر از شاه دید
به بالای سرو و چو خورشید روی
چو کافور گرد گل سرخ موی
دولب پر ز خنده دو رخ پر ز شرم
کیانی زبان پر ز گفتار نرم
نشاندش هم آنگه فریدون ز پای
سزاوار کردش بر خویش جای
بپرسیدش از دو گرامی نخست
که هستند شادان دل و تندرست
دگر گفت کز راه دور و دراز
شدی رنجه اندر نشیب و فراز
فرستاده گفت ای گرانمایه شاه
ابی تو مبیناد کس پیشگاه
ز هر کس که پرسی به کام تواند
همه پاک زنده به نام تواند
منم بندهای شاه را ناسزا
چنین بر تن خویش ناپارسا
پیامی درشت آوریده به شاه
فرستنده پر خشم و من بیگناه
بگویم چو فرمایدم شهریار
پیام جوانان ناهوشیار
بفرمود پس تا زبان برگشاد
شنیده سخن سر به سر کرد یاد
فریدون بدو پهن بگشاد گوش
چو بشنید مغزش برآمد به جوش
فرستاده را گفت کای هوشیار
بباید ترا پوزش اکنون به کار
که من چشم از ایشان چنین داشتم
همی بر دل خویش بگذاشتم
که از گوهر بد نیاید مهی
مرا دل همی داد این آگهی
بگوی آن دو ناپاک بیهوده را
دو اهریمن مغز پالوده را
انوشه که کردید گوهر پدید
درود از شما خود بدین سان سزید
ز پند من ار مغزتان شد تهی
همی از خردتان نبود آگهی
ندارید شرم و نه بیم از خدای
شما را همانا همینست رای
مرا پیشتر قیرگون بود موی
چو سرو سهی قد و چون ماه روی
سپهری که پشت مرا کرد کوز
نشد پست و گردان بجایست نوز
خماند شما را هم این روزگار
نماند برین گونه بس پایدار
بدان برترین نام یزدان پاک
به رخشنده خورشید و بر تیره خاک
به تخت و کلاه و به ناهید و ماه
که من بد نکردم شما را نگاه
یکی انجمن کردم از بخردان
ستاره شناسان و هم موبدان
بسی روزگاران شدست اندرین
نکردیم بر باد بخشش زمین
همه راستی خواستم زین سخن
به کژی نه سر بود پیدا نه بن
همه ترس یزدان بد اندر میان
همه راستی خواستم در جهان
چو آباد دادند گیتی به من
نجستم پراگندن انجمن
مگر همچنان گفتم آباد تخت
سپارم به سه دیدهٔ نیک بخت
شما را کنون گر دل از راه من
به کژی و تاری کشید اهرمن
ببینید تا کردگار بلند
چنین از شما کرد خواهد پسند
یکی داستان گویم ار بشنوید
همان بر که کارید خود بدروید
چنین گفت باما سخن رهنمای
جزین است جاوید ما را سرای
به تخت خرد بر نشست آزتان
چرا شد چنین دیو انبازتان
بترسم که در چنگ این اژدها
روان یابد از کالبدتان رها
مرا خود ز گیتی گه رفتن است
نه هنگام تندی و آشفتن است
ولیکن چنین گوید آن سالخورد
که بودش سه فرزند آزاد مرد
که چون آز گردد ز دلها تهی
چه آن خاک و آن تاج شاهنشهی
کسی کو برادر فروشد به خاک
سزد گر نخوانندش از آب پاک
جهان چون شما دید و بیند بسی
نخواهد شدن رام با هر کسی
کزین هر چه دانید از کردگار
بود رستگاری به روز شمار
بجویید و آن توشهٔ ره کنید
بکوشید تا رنج کوته کنید
فرستاده بشنید گفتار اوی
زمین را ببوسید و برگاشت روی
ز پیش فریدون چنان بازگشت
که گفتی که با باد انباز گشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن درباره فریدون، یکی از شخصیتهای افسانهای ایران، و سه فرزندش است که به موضوعات عدالت و نابرابری در حکومت میپردازد. فریدون با گذشت زمان و سالخوردگی به فکر تغییراتی در خاندانش و تقسیم تخت و تاج بین فرزندانش میافتد. او از این که پسرش ایرج به جای خودش بر تخت نشسته، احساس نارضایتی میکند. فرزند بزرگتر به نام سلم، نامهای به برادرش در چین میفرستد و در آن از نابرابری توزیع قدرت شکایت میکند.
سپس پیامآوران بین دو برادر رفت و آمد میکنند، و در نهایت فریدون متوجه میشود که فرزندانش، حتی با وجود ریشههای خوب، تحت تأثیر زمان و تقدیر ابدی قرار دارند. او به صداقت و شایستگی اشاره کرده و نسبت به آینده نگران است. در نهایت، او از رفتارهای ناپسند خواهرزادههایش انتقاد میکند و بر اهمیت راستی و خداترسی تأکید دارد. متن به تدریج نشان میدهد که اجداد نباید برادران را قربانی قدرت کنند و نباید در حق یکدیگر ظلم کنند.
هوش مصنوعی: در این روزگار طولانی، شخصی رازهایی را در دل خود نگه داشته است.
هوش مصنوعی: فریدون، به عنوان یک فرد خردمند و باتجربه، به باغ بهار رفت و گرد و غبار را از آنجا پاک کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که سخن به این شکل شود، قدرت و استحکام آن تضعیف میگردد و زمانی که برای مدت طولانی بگذرد، بیشتر صدمه میبیند.
هوش مصنوعی: وقتی که در دل کارها چیزی پیش میآید، افراد عاقل و با تجربه به سرعت متوجه میشوند و دچار تردید و حیرت میشوند.
هوش مصنوعی: این بیت به ما میگوید که در حرکتی سریع و تند، به استقبال سلام و آرامش برویم، چرا که دل و جان ما از محلی دیگر به سمت فضایی متفاوت و نیکو متمایل شدهاند.
هوش مصنوعی: دل او پر از آرزو و نگرانی شد و با فکر و اندیشهاش به تنهایی نشسته و به مشاوره و راهنمایی نیاز دارد.
هوش مصنوعی: پدر در پی نداشتن فرزندی شایسته، تخت زرین خود را به فرزند کوچکتر داد.
هوش مصنوعی: دل پر از ناراحتی و غم دارد، اما چهرهاش پر از زیبایی و ناز است. او را به عنوان کسی که از سرزمین چین آمده، معرفی میکند.
هوش مصنوعی: پیامی نزد برادر فرستاد که جاوید در حال زندگی شاد و خوشحال است.
هوش مصنوعی: ای پادشاه ترکان و چین، بدان که دل روشن و شکسته را از انتخاب خود آگاه کن.
هوش مصنوعی: اگر از نیکی کردن به دیگران ضرری هم ببری، باز هم نشاندهنده این است که خُلق و رفتار تو به گونهای است که همواره سعی داری خوبی کنی و خود را از دیگران بلندتر و برتر ببینی، مانند سروکهای که بر افراشته است.
هوش مصنوعی: حالا از من یک داستان بشنو که مثل آن را از گذشته نشنیدهای.
هوش مصنوعی: ما سه برادر زیبا بودیم که یکی از ما به واسطهی شانس و اقبال بهتر از دیگران پیشرفت کرد.
هوش مصنوعی: اگر من در سن و سال بزرگتر و با تجربهتر هستم، زمانه باید بر حسب محبت و دوستیام به من احترام بگذارد.
هوش مصنوعی: گذشته من چیزی نیست که شایستهی تو باشد، ای پادشاه، نه تاج و نه تخت و نه کلاه.
هوش مصنوعی: اگر هر دو با هم ناراحت بمانیم، خوب است، زیرا پدر ما اینگونه بر ما ظلم کرده است.
هوش مصنوعی: ایران و دشت یلان و یمن، سرزمینهای بزرگ و باشکوهی هستند که به فرزندی به نام ایرج تعلق دارند. همچنین، سرزمین روم و خاور نیز به من تقدیم میشود.
هوش مصنوعی: تو را به سرزمینهای دور و مرزهای ترکان و چین میسپارند، چرا که تو نگهبان ایران زمین هستی.
هوش مصنوعی: به خاطر این بخشش، من هیچگاه پایگاهی ندارم. در دل پدرم هم هیچ اندیشهای نیست.
هوش مصنوعی: هیون فرستاده را رها کرد و به سوی توران، سرزمین خداوند، رفت.
هوش مصنوعی: به خوبی در یاد همه باقی مانده است که بر سر تو، بیفکری و بیتوجهی زیادی وجود دارد.
هوش مصنوعی: هنگامی که دلیر این راز را شنید، ناگهان بر افروخته شد و شیر را به سرعت فراخواند.
هوش مصنوعی: چنین پاسخ داد که به پادشاه بگو این موضوع را نیز به خاطر بسپار.
هوش مصنوعی: پدر ما در جوانی به این شکل ما را فریب داد، ای عدالتخواه.
هوش مصنوعی: این درختی است که با دستان خود کاشتهایم، جایی که آب آن همانند خون است و برگهایش مانند کبود.
هوش مصنوعی: حالا باید با من صحبت کنی و به زودی به چهرهات نگاه کنم.
هوش مصنوعی: در این بیت، به تصمیمات آگاهانه و دوراندیشانه اشاره شده که در آن فرد میخواهد با دقت و زیرکی به نظارت بر اوضاع و نزدیک شدن به مقام سلطنت بپردازد. به نوعی بیانگر تلاش برای تأثیرگذاری و پیشبرد اهداف خود در یک موقعیت حساس و مهم است.
هوش مصنوعی: کسی که توانایی سخنوری و بیان شیوا دارد، باید پیام خود را به گوش پادشاه جهان برساند.
هوش مصنوعی: نمیتوان یک دلیر و شجاع را به زبونی و فریبکاری وا داشت، بلکه باید با صبر و استقامت مواجهه کند.
هوش مصنوعی: در این کار هیچ جای درنگ وجود ندارد، چرا که آرامش حقیقی در جاهای زیادی پیدا نمیشود.
هوش مصنوعی: وقتی فرستاده جواب را آورد، دوباره چهرهاش که پنهان شده بود، برهنه و عریان شد.
هوش مصنوعی: یکی از برادران به قصد سفر به روم رفت و دیگری به چین. یکی از آنها عطری شیرین و خوشبو با خود آورد که با زهر آمیخته شده بود.
هوش مصنوعی: آنها به هم نزدیک شدند و به وضوح درباره موضوعی صحبت کردند و اسرارشان را فاش کردند.
هوش مصنوعی: پس یک موبد باهوش و زرنگ را انتخاب کردند که با سخنوری و دانش بالا صحبت کند و همه چیز را به خوبی درک کند.
هوش مصنوعی: بیگانهای که فراهم شده بود، به جای خود نشسته و هر گونه نظری به او داده شده است.
هوش مصنوعی: سخن سلیم از ابتدا به هم پیوسته به خاطر شرم پدر، چشمانش را پاک کرد.
هوش مصنوعی: فرستاده گفت: نباید که در مسیر، باد و گرد و غبار تو را بگیرد.
هوش مصنوعی: وقتی به کاخ فریدون میرسی، ابتدا از هر دو پسر او سلام و درود بفرست.
هوش مصنوعی: به او بگو که باید از خدا ترسید، زیرا او در هر دو جهان حضور دارد و باید به آن توجه داشت.
هوش مصنوعی: جوانی در دوران پیری امید دارد که در آینده بر زشتیها فائق آید و موهای سفید او نشان از شکست و ناامیدی نباشد.
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره شده که چرا باید در مکان محدود و تنگ انتظار بکشی یا تردید کنی، وقتی که خود همین مکان بر تو تنگ شده است. به عبارتی، وقتی فضا و شرایط به شما فشار میآورد، دیگر جای درنگ نیست.
هوش مصنوعی: خداوند پاک به جهان نظم و ترتیب بخشید، از نور خورشید تا زمین تاریک.
هوش مصنوعی: تو برای خودت آرزوها و اهدافی را شکل دادهای، اما هیچگاه به دستورات خداوند توجه نکردهای و راهی که او خواسته را دنبال نکردهای.
هوش مصنوعی: تو جز اشتباهات و نقصها چیزی به دست نیاوردی و در بخشندگی، حقیقت درونت را نادیده گرفتی.
هوش مصنوعی: سه فرزند دانا و باهوش داشتی که با پرورش و آموزش مناسب، بزرگ و شایسته شدند. این فرزندان، از نسل تو هستند و به خوبی آگاهی و فهم خود را پرورش دادهاند.
هوش مصنوعی: شما هنر را مشاهده نکردید که چگونه با یکی بیشتر میتواند دیگری را به عمق خودش ببرد.
هوش مصنوعی: تو برای یکی دم اژدها درست کردی و برای دیگری او را در ابرها بلند کردی.
هوش مصنوعی: کسی بر تخت تو تاجی را بر سر نهاده و به خاطر آن، جهان را شاداب و زیبا میبیند.
هوش مصنوعی: ما نه از نظر جایگاه خانوادگی از او کمتر هستیم، نه به اندازهای که بر تخت شاهی بنشینیم و نه به قدری که در خور ما باشد.
هوش مصنوعی: ای کاش که حاکم عادل بر این زمین هرگز به ظلم و ستم دچار نشود و همیشه در کارهایش انصاف و عدالت را رعایت کند.
هوش مصنوعی: اگر تاج و زیبایی بر سر کسی بیارزش شود، دنیا از او فاصله میگیرد و او را ترک میکند.
هوش مصنوعی: اگر تو گوشهای از دنیا را به او بسپاری، او مانند ما، که از تو خستهایم، در آنجا پنهان خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر نه، سواران ترک و چین نیز در جستجوی انتقام از روم هستند.
هوش مصنوعی: من لشکری قدرتمند از ایران به راه میاندازم و آنها را به سمت دشمن میفرستم تا نابودشان کنم.
هوش مصنوعی: وقتی موبد پیام مهم را شنید، زمین را بوسید و احترام گذاشت.
هوش مصنوعی: آن کسی که در حماسه و نبرد، قدرت و توانایی داشته باشد، همچون اسبی است که با پای خود بر زین میتازد، و به راحتی میتواند آتش و خطر را از خود دور کند.
هوش مصنوعی: به درگاه شاه آفریدون رسید و دید که کسی سرش ناپدید شده و در آنجا نیست.
هوش مصنوعی: ابر بر فراز زمین را مانند بالی تصور کن که کوهها در کنار هم به وسعت گستردهگی را تشکیل میدهند.
هوش مصنوعی: در کنار کسانی که ارزش و مقام بالایی دارند، نشستهام و در درونم، احساساتی گرانبها و پرمحتوا دارم.
هوش مصنوعی: شیر و پلنگ در یک دست و فیلهای جنگی در دست دیگر، نشاندهندهٔ قدرت و کنترل بر دو جنبهٔ متفاوت است. یکی نماد قدرت طبیعی و دیگری نمایانگر نیروی انسانی و سازماندهی است. این تصویر، توازن و تسلط در رویارویی با چالشها را تداعی میکند.
هوش مصنوعی: از آن همه ارزش و بزرگی، دلیران برخواستند و صدایی شبیه به صدای شیر سر دادند.
هوش مصنوعی: در اینجا به نظر میرسد کسی تصور کرده که در یک مکان مهم و با ارزش، جمعی از سربازان یا جنگجویان دور او را گرفتهاند. اما در واقع، او تنها در یک فضای آرام و ساده به سر میبرد که به اندازه یک ایوان یا محوطه بزرگ و مجلل نیست.
هوش مصنوعی: افراد دانا و بیدار رفتند و با پادشاه جهان سخن گفتند.
هوش مصنوعی: یک فرستاده با شخصیت و با اعتبار نزد شاه آمد.
هوش مصنوعی: او دستور داد تا پرده را کنار بزنند و بر اسبش از درگاه بیرون رفت.
هوش مصنوعی: زمانی که او به چهرهٔ فریدون نگاه کرد، تمام دل و دیدهاش پر از تماشای عظمت و بزرگی شاه شد.
هوش مصنوعی: زیبایی و جمال تو مانند سروی بلند و چهرهات همچون خورشید میدرخشد. موهای تو که به رنگ کافور است، مانند گل سرخی است که در میان باغ خوشبو میروید.
هوش مصنوعی: لبان او از شادی پر است و چهرهاش از شرم و حیا میدرخشد؛ گفتارش نرم و دلنشین است.
هوش مصنوعی: فریدون او را به موقع و به سزا از پای درآورد و بر جای خود نشاند.
هوش مصنوعی: از او پرسیدند که دو نفر با ارزش و بزرگ کی هستند که دل شاد و تن سالم دارند.
هوش مصنوعی: او گفت که از مسیر طولانی و پرپیچ و خم، رنجکشیدهای.
هوش مصنوعی: فرستاده گفت: ای پادشاه گرانقدر، کسی نمیتواند به نزدیک تو بیاید و تو را نبیند.
هوش مصنوعی: اگر از هر کسی بپرسی، میتوانی به خوبی در زندگی خود بهرهمند شوی و همه چیز را به وضوح و با نامی شایسته تجربه کنی.
هوش مصنوعی: من بندهای هستم که به خاطر ناسزا گفتن به شاه، به این حال و روز دچار شدهام.
هوش مصنوعی: فرستندهای عصبانی پیامی واضح و تند برای پادشاه فرستاده و من بیگناه در این میان هستم.
هوش مصنوعی: باید بگویم، همانطور که دستور دادی ای پادشاه، پیام جوانان نادان را رساندم.
هوش مصنوعی: سپس دستور داد تا زبانش را باز کند و آنچه را شنیده بود، به طور کامل بیان کند.
هوش مصنوعی: فریدون به او گوش داد و وقتی که سخنانش را شنید، بسیار تحت تأثیر قرار گرفت و حسی شورانگیز در او به وجود آمد.
هوش مصنوعی: فرستاده به شخص هوشیار میگوید که اکنون باید از تو عذرخواهی کنم و این کار ضروری است.
هوش مصنوعی: من به خاطر چشمان آنها، احساسات قلبی خود را کنار گذاشتم و به آنها چشم دوختم.
هوش مصنوعی: چیزی که از یک گوهر بد خارج میشود، نمیتواند برای من بزرگ و ارزشمند باشد؛ دل من هم از این موضوع باخبر است.
هوش مصنوعی: بگویید که آن دو انسان ناپاک و بیهوده، مانند دو اهریمن هستند که مغزشان پاک و خالی از نیکیهاست.
هوش مصنوعی: چون شما کاری شایسته انجام دادید و درخشش حقیقی را به وجود آوردید، درود بر شما سزاوار است.
هوش مصنوعی: اگر از نصیحت من بیخبر شدید، نشانه این است که عقل و اندیشهتان خالی شده است.
هوش مصنوعی: شما نه از خدا شرم دارید و نه از او بیمناک هستید، پس این رفتار شما جای تعجبی ندارد.
هوش مصنوعی: موهایم قبلاً شبیه قیر سیاه و چسبنده بودند، ولی اکنون قد بلند و افراشته مانند سرو و چهرهام مانند ماه زیباست.
هوش مصنوعی: کسی که پشت مرا به زمین نینداخته و به پایین کشیده، به جای آن، فضایی تازه و نو به من داده است.
هوش مصنوعی: این روزگار همواره در حال تغییر است و هیچ چیز دائمی نیست. بنابراین نباید به اوضاع ثابت و پایدار دل خوش کرد، چون این وضعیت نیز به زودی تغییر خواهد کرد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که نام برتر و بهترین خداوند شفاف و درخشان است، همانند خورشید که روشنایی میبخشد و بر خاک تیره و تار چیره میشود.
هوش مصنوعی: من به مقام و زیباییها و ستارهها و ماه توجهی نکردم، اما شما را فراموش نکردم و به شما بدی نکردم.
هوش مصنوعی: من گروهی از دانایان و دانشمندان ستارهشناس و همچنین بزرگان مذهبی را دور هم جمع کردم.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که در این زمین، چیزی از ما از بین نرفته و بخششهای ما بیفایده نبوده است.
هوش مصنوعی: من از این صحبت خواستم که همه چیز را درست بگویم، اما نه آغازش مشخص بود و نه پایانش.
هوش مصنوعی: من در این دنیا بر آن هستم که تنها حقیقت را جستجو کنم و از ترس خداوند که در میان همه چیز وجود دارد، بگریزم.
هوش مصنوعی: وقتی که دنیا را به خوبی و آبادانی بخشیدند، من در جستجوی پراکندگی و ناهماهنگی جمعیت نبودم.
هوش مصنوعی: آیا به راستی نمیدانم که تخت و سلطنت را به سه چشم خوشبخت بسپارم؟
هوش مصنوعی: اگر دل شما اکنون به سمت کژی و تاریکی کشیده شده است، این به خاطر وسوسههای شیطانی است.
هوش مصنوعی: نگاه کنید که پروردگار بزرگ چگونه از شما انتظار دارد و چه چیزی را برایتان پسندیده است.
هوش مصنوعی: اگر داستانی برایتان بگویم و شما به آن گوش دهید، نتیجهاش به خودتان بستگی دارد که چه کارهایی انجام دهید و چه میوهای از آن برچینید.
هوش مصنوعی: او به ما گفت که اینجا جایی است که ما را همیشه راهنمایی میکند و اینجا خانهی جاودان ماست.
هوش مصنوعی: چرا این دیو به دوستانتان نزدیک شده و شما را تحت تاثیر قرار داده است، در حالی که بر تخت خرد نشستهاید؟
هوش مصنوعی: نگرانم که این موجود خطرناک با قدرت زیاد، شما را به سرعت از خود دور کند و به مرحلهای برساند که نتوانید کنترل کنید.
هوش مصنوعی: من از دنیا جدا شدهام و دیگر زمان واکنشهای تند و پر آشوب نیست.
هوش مصنوعی: اما سالخوردهای میگوید که سه فرزند با اقتدار و آزاد دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که دلها خالی از احساسات و عشق شوند، چه تفاوتی دارد میان خاک و تاج یک پادشاه؟
هوش مصنوعی: کسی که برادر خود را به خاک بفروشد، سزاوار است که او را از آب پاک هم یاد نکنند.
هوش مصنوعی: دنیا مانند شماست و اگر با افراد مختلف روبرو شود، هرگز به راحتی تسلیم نخواهد شد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که میدانید از خداوند است و نجات در روزهای شمارش شده است.
هوش مصنوعی: تمییز کنید و وسایل سفر خود را جمعآوری کنید، تلاش کنید تا سختیها و رنجها را کاهش دهید.
هوش مصنوعی: فرستاده به حرفهای او گوش داد و از زمین بوسهای گرفت و سپس روی خود را به طرف دیگر برگرداند.
هوش مصنوعی: او به شکلی بازگشت که انگار همراه با باد در حال پرواز است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.