چو کرد خاک ره یار روزگار مرا
به چشم عالمیان داد اعتبار مرا
دماغ بوی گل و برگ گلستانم نیست
مگر به باغ برد نالة هزار مرا
به کف نه جام میی، در نظر نه روی مهی
گلی شکفته نگردید ازین بهار مرا
ز طرز دیدن پنهانت این چنین پیداست
که راز دل زتو خواهد شد آشکار مرا
مرا ز گردش چشم تو حال میگردد
به گردش مه و مهر فلک چه کار مرا؟
ز نارسایی اقبالم ای فلک خوش باش
به دامنی نرسم گر کنی غبار مرا
چنین که زار و ضعیفم ز هجر او فیّاض
مگر صبا برساند به کوی یار مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق شاعر در مورد عشق و ناامیدی میپردازد. شاعر از دل زخمخورده و ناتوانی خود در برابر تزلزلهای عشق سخن میگوید و بیان میکند که چگونه عشق او را تحت تأثیر قرار داده است. او اشاره دارد به اینکه آرزوهای او به بنبست رسیده و تجربههای عاشقانهاش او را دچار آشفتگی کرده است. همچنین شاعر در مورد سختیهای ابراز احساسات عاشقانه و ناتوانی در فرار از ناکامیها سخن میگوید. در نهایت، به رغم تمام دردها و ناامیدیها، احساس عشق در وجود او جریان دارد و این عشق به نوعی هویت او را شکل میدهد.
هوش مصنوعی: زمانی که خاک پای یارم را بر زمین ریختند، این کار باعث شد که در نظر مردم اعتبار و ارزشمندی پیدا کنم.
هوش مصنوعی: بوی گل و زیبایی باغ را تنها در جایی حس میکنم که صدای دلنالهها و فریادهای هزاران نفر را بشنوم.
هوش مصنوعی: من نه جام می در دست دارم و نه چهرهای زیبا در نظر دارم، بنابراین این بهار برای من مانند گلی نیست که شکفته شود.
هوش مصنوعی: از نوع نگریستن پنهان تو پیداست که راز دلم به زودی نزد تو آشکار خواهد شد.
هوش مصنوعی: نگاه تو باعث میشود حال من دگرگون شود. در این میان، ماه و خورشید آسمان چه تأثیری بر من دارند؟
هوش مصنوعی: به دلیل نارسایی و بدشانسیام، ای آسمان، خوشحال باش اگر نتوانی به من کمک کنی و مرا از غبار نامساعدی که دارم نجات دهی.
هوش مصنوعی: به خاطر دوری از محبوبم به شدت ضعیف و درمانده هستم. کاش نسیم صبا من را به محله یار برساند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
برفت و بر سر آتش نشاند یار مرا
به پای حادثه افکند روزگار مرا
گر آشکار کند آب دیده راز دلم
میان آتش سوزان چه اختیار مرا
چنان نکرد کمند بلای عشقم صید
[...]
خوش است ناز تو ای سرو گل عذار مرا
نیاز پرور عشقم به ناز دار مرا
مگو به طرف چمن جلوه ریاحین بین
دلم اسیر تو با دیگران چه کار مرا
ز گشت باغ چه خیزد ز گل چه بگشاید
[...]
ز عشق هست به دل بار صد هزار مرا
هنوز شکر بود صدهزار بار مرا
گرم بود می گلگون ز ساقی گلرخ
به حور و کوثرت ای پارسا چه کار مرا؟
به بوسه ای که دهی و کشی منه منت
[...]
زبسکه داشتی ای گل همیشه خوار مرا
نماند پیش کسان هیچ اعتبار مرا
بسی امید بدل داشتم چو روی تو دید
زدست رفت و نیامد بهیچ کار مرا
عجب اگر نروم از میان که مجنون دوش
[...]
خیال بست که خون ریزد آن نگار مرا
فعان که می کشد آخر خیال یار مرا
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.