گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

ز عشق هست به دل بار صد هزار مرا

هنوز شکر بود صدهزار بار مرا

گرم بود می گلگون ز ساقی گلرخ

به حور و کوثرت ای پارسا چه کار مرا؟

به بوسه ای که دهی و کشی منه منت

چه منتم ز تو چون گشت انتظار مرا؟

به جرم عشق و می از شحنه ام ضمان طلبد

به پیر میکده عشق گو سپار مرا

ز می خمار بود و ز خمار می نوشم

به دور باده تسلسل شد آشکار مرا

مگو مرو بسوی دیر وه چو مغبچگان

برند موی کشادم چه اختیار مرا

ز جرم باده چه باکم که دوش هاتف غیب

ز لطف شامل او کرد امیدوار مرا

دگر مگوی که چون مست سازمت بکشم

چه سود ازین سخنت کشت چرن خمار مرا!

 
 
 
حکیم نزاری

برفت و بر سر آتش نشاند یار مرا

به پای حادثه افکند روزگار مرا

گر آشکار کند آب دیده راز دلم

میان آتش سوزان چه اختیار مرا

چنان نکرد کمند بلای عشقم صید

[...]

جامی

خوش است ناز تو ای سرو گل عذار مرا

نیاز پرور عشقم به ناز دار مرا

مگو به طرف چمن جلوه ریاحین بین

دلم اسیر تو با دیگران چه کار مرا

ز گشت باغ چه خیزد ز گل چه بگشاید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
بابافغانی

زبسکه داشتی ای گل همیشه خوار مرا

نماند پیش کسان هیچ اعتبار مرا

بسی امید بدل داشتم چو روی تو دید

زدست رفت و نیامد بهیچ کار مرا

عجب اگر نروم از میان که مجنون دوش

[...]

سام میرزا صفوی

خیال بست که خون ریزد آن نگار مرا

فعان که می کشد آخر خیال یار مرا

رضی‌الدین آرتیمانی

فلک دگر نتواند گشود کار مرا

کرشمه‌ای نتواند کشید بار مرا

چه طرف بندم ازین آسمان که همچون خود

نهاده است به سرگشتگی مدار مرا

اگر فراق اگر وصل دوزخی دارم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه