ز عشق هست به دل بار صد هزار مرا
هنوز شکر بود صدهزار بار مرا
گرم بود می گلگون ز ساقی گلرخ
به حور و کوثرت ای پارسا چه کار مرا؟
به بوسه ای که دهی و کشی منه منت
چه منتم ز تو چون گشت انتظار مرا؟
به جرم عشق و می از شحنه ام ضمان طلبد
به پیر میکده عشق گو سپار مرا
ز می خمار بود و ز خمار می نوشم
به دور باده تسلسل شد آشکار مرا
مگو مرو بسوی دیر وه چو مغبچگان
برند موی کشادم چه اختیار مرا
ز جرم باده چه باکم که دوش هاتف غیب
ز لطف شامل او کرد امیدوار مرا
دگر مگوی که چون مست سازمت بکشم
چه سود ازین سخنت کشت چرن خمار مرا!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و شوق شاعر به معشوق و میگساری میپردازد. شاعر از بار عشق و شوری که در دل دارد سخن میگوید و بر شیرینیای که از مینوشد تأکید میکند. او به احساس انتظار و ناتوانیاش از طلب بوسهای از معشوق اشاره میکند و میگوید که وقت انتظارش به پایان رسیده است. همچنین، او از نگرانیاش در برابر عواقب عشق و مینوشی نمیگوید، زیرا امیدوار است که از لطف الهی بهرهمند شود. در نهایت، شاعر به فقدان تأثیر سخنان دیگران در وضعیت مستی و سردرگمیاش اشاره میکند و میگوید که این سخنان کمکی به دگرگونی او نمیکند.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، دل من پر از بارهای سنگین و مشکلات است، اما هنوز هم باید بارها از این عشق تشکر کنم.
هوش مصنوعی: اگر ساقی خوشروی من بادهای گرم و خوشبو به من بدهد، مرد پارسا و دیندار، چه کار به من و کارهای من داری؟
هوش مصنوعی: به بوسهای که به من میزنی و بعد دلت را میکشی، چرا باید منت بگذارم؟ چون انتظار من از تو چه تفاوتی با حالتی که در آن هستم دارد؟
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و نوشیدنی، نگهبان از من تضمین میطلبد؛ به پیر میخانه بگو که مرا به او بسپارد.
هوش مصنوعی: از شراب مست هستم و به خاطر تاثیر آن به وضوح متوجه میشوم که به دور باده در حال حلقهزدن و تکرار هستم.
هوش مصنوعی: نگو که به سمت میخانه برو، زیرا همچون پرندگان مست، موهایم را کشیدهاند و من هیچ اختیاری از خود ندارم.
هوش مصنوعی: از اینکه به خاطر نوشیدن شراب گناهکار شوم نگران نیستم، زیرا دیشب ندای غیبی با مهربانی به من امیدی داد.
هوش مصنوعی: دیگر نگو که چطور میتوانی مرا مست کنی، زیرا در این حالت چه فایدهای دارد؟ سخنانت فقط باعث بیحالی و خستگی من میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
برفت و بر سر آتش نشاند یار مرا
به پای حادثه افکند روزگار مرا
گر آشکار کند آب دیده راز دلم
میان آتش سوزان چه اختیار مرا
چنان نکرد کمند بلای عشقم صید
[...]
خوش است ناز تو ای سرو گل عذار مرا
نیاز پرور عشقم به ناز دار مرا
مگو به طرف چمن جلوه ریاحین بین
دلم اسیر تو با دیگران چه کار مرا
ز گشت باغ چه خیزد ز گل چه بگشاید
[...]
زبسکه داشتی ای گل همیشه خوار مرا
نماند پیش کسان هیچ اعتبار مرا
بسی امید بدل داشتم چو روی تو دید
زدست رفت و نیامد بهیچ کار مرا
عجب اگر نروم از میان که مجنون دوش
[...]
خیال بست که خون ریزد آن نگار مرا
فعان که می کشد آخر خیال یار مرا
فلک دگر نتواند گشود کار مرا
کرشمهای نتواند کشید بار مرا
چه طرف بندم ازین آسمان که همچون خود
نهاده است به سرگشتگی مدار مرا
اگر فراق اگر وصل دوزخی دارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.