عهدم همه جا، عهد شکن بلکه تو باشی
زخمم همه تن، مرهم من بلکه تو باشی
مشکل که برد دل ز کسی پیچش مویی
در طرّة آشفته شکن بلکه تو باشی
در هر گذر از دست تو فریاد برآرم
هر کس که کند گوش به من بلکه تو باشی
من هیچ ندارم که توان گفت که آنی
جانی که ندارم به بدن بلکه تو باشی
در سرو و گل و یاسمن آن نور ندیدم
هنگامة مرغان چمن بلکه تو باشی
غارتگری هوش ز هر جرعه نیاید
صاف قدح و دردی دن بلکه تو باشی
فیّاض چو خواهد سخنی واکشد از من
لب میگزم از شرم سخن بلکه تو باشی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.