بیرخت با تیرهروزی روزگاری ماندهام
همچو خاکستر ز آتش یادگاری ماندهام
چشم بر خاکسترم باشد هنوز آیینه را
رفتهام بر باد لیکن سرمهواری ماندهام
من کجچا و از تو تاب این قدر دوری کجا
خود نمیبایست ماندن زنده، باری ماندهام
خاک گشتم در رهش لیکن همان قدرم به جاست
توتیای دیدهها مشت غباری ماندهام
هر کرا از دوستان کشتی درین دریا شکست
من چو کشتی پاره از وی برکناری ماندهام
گشتهام پیر و همان عشق جوانان بر سرم
ماندهام بسیار لیکن بهر کاری ماندهام
یادگار صد بهارم اندرین دیرینه باغ
گلبن پیرم اگرچه مشت خاری ماندهام
دام صیّادم که در خاکم نشیمن کردهاند
عمرها شد چشم بر گرد شکاری ماندهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و احساسات عمیق خود صحبت میکند. او خود را به شکلی توصیف میکند که در دنیای هوس و مشکلات گرفتار شده است. به بیان دیگر، او مانند نسیمی است که بوی گلها را به همراه دارد، اما در عین حال در دنیای سختیها و مشکلات محصور شده است. احساس میکند که نمیتواند به آزادی برسد و در قفس محدودیتهای خود زندانی است. شاعر به ناامیدی و غم خود اشاره میکند و نشان میدهد که هرچه تلاش میکند، باز هم در این احساسات پیچیده و دردناک باقی میماند. همچنین به گریه و ناراحتی خود به عنوان نشانهای از بیطاقتی اشاره میکند. در کل، شعر بیانگر حسرت و پیچیدگیهای عشق و زندگی است.
هوش مصنوعی: بدون وجود تو، در این روزگار تیره و تار، مانند خاکستر ماندهام که از آتش یک یادگار به جا مانده است.
هوش مصنوعی: چشمانم هنوز بر روی خاکسترهاست، هرچند که آیینهای را از دست دادهام و در باد رفتهام، اما هنوز اثر سرمهای در من باقی مانده است.
هوش مصنوعی: من نمیدانم کجا بروم و چطور میتوانم این distance زیادی که از تو دورم را تحمل کنم. واقعاً نباید زنده میماندم، اما به هر حال هنوز زندهام.
هوش مصنوعی: در پی او شدم و به خاک تبدیل شدم، اما همچنان به همان اندازه که بودم باقی ماندهام. مانند یک ذره غبار که در چشمهایم مانند توتیای افتاده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که در میان دوستانش از مشکلات و چالشها بماند، من مانند کشتیای هستم که از هم جدا شده و به ساحل نیامدهام.
هوش مصنوعی: من بالغ و پیر شدهام، اما هنوز عشق جوانی بر من حاکم است. با اینکه تجربههای زیادی دارم، اما در انجام کارها همچنان ناتوان ماندهام.
هوش مصنوعی: من در این باغ قدیمی که همچون باغ گلهاست، یادبودی از صد بهار هستم. هرچند که اکنون فقط گلی خشخاشی و خاردار ماندهام.
هوش مصنوعی: من در دام صیاد گرفتار شدهام و در این خاک زندگی میکنم، سالهاست که منتظر شکار هستم و چشم به راهم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.