لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
فیاض لاهیجی

ای در ایجاد سماوات وجود تو غرض

جوهر ذات ترا جوهر افلاک عرض

این همه گوهر انجم که درین نه صدفست

پک گهر از صدف پاک ترا نیست عوض

در تجارات عمل هیچ به جز نقصان نیست

گر نه سرمایة آن از تو بود مستقرض

همه بر گرد تو گردند چه کوکب چه فلک

همه در ذات تو محوند چه جوهر چه عرض

از مداوای تو دارد طمع استشفا

طبع فیّاض که گردیده گرفتار مرض

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جامی

کی کنم با کان گوهر درج لعلت را عوض

لعل تو مقصود بالذات است و جوهر بالعرض

نیست مردن آنکه افتد غرقه خون صید تو

بلکه مسکین می دهد تیر تو را جان در عوض

تن مریض شوق تیغ توست بگذر بر سرش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه