تا گریبان من اینک گرد دامانم گرفت
خاک دامنگیر غم آخر گریبانم گرفت
شهسوار غم که جز من مرد میدانی نداشت
در کمینم کرد تا آخر به میدانم گرفت
من که جنگ روبرو با عشق کردم سالها
من نمیدانم چه کرد آخر که پنهانم گرفت
من شراری را به دامن تیز میکردم کزو
شعلهای در دامنم افتاد و در جانم گرفت
گفتی ای فیّاض دل را چون گرفت آن مه ز تو؟
چون گرفتن را نمیدانم! ولی دانم گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این اشعار به موضوع عشق و زیبایی میپردازد. شاعر به تأثیر عشق و زیبایی محبوب اشاره میکند و میگوید که این احساسات موجب خوشحالی و رونق زندگی میشوند. عشق را به شکل شعلهای توصیف میکند که در محافل عشق برافروخته میشود و دلها را میسوزاند. او همچنین به این نکته اشاره دارد که در عالم عشق هیچکس جز خود عاشق نمیتواند درد و درمان را درک کند. در نهایت، شاعر از غم و دردهای عشق میگوید و به تنگنایی اشاره میکند که ناشی از این احساسات عمیق است، به نحوی که دیگر نمیتواند احساساتش را کنترل کند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که درد و غم به من چنگ انداخته، احساس میکنم که غم به طور کامل مرا در بر گرفته و نمیتوانم از آن رها شوم.
هوش مصنوعی: سوارهنظام غم که هیچ مردی به جز من در میدان نداشت، در کمینم نشسته بود و تا پایان کار با من مواجه شد.
هوش مصنوعی: من سالها با عشق مبارزه کردم و در برابر آن ایستادگی کردم، اما هنوز نمیدانم چه اتفاقی افتاد که ناگهان از من پنهان شد و مرا در خود گرفت.
هوش مصنوعی: من آتش شوری را به دامن خود میآوردم که ناگهان شعلهای از آن به دامنم افتاد و در وجودم نفوذ کرد.
هوش مصنوعی: گفتی ای بخشنده، دل را وقتی آن ماه از تو گرفت، چه بر سرت آمد؟ نمیدانم چه طور دل را گرفت، ولی میدانم که دل را گرفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.