گنجور

 
فصیحی هروی

دوشت گویا دل به خروش آمده بود

وز ساغر درد جرعه‌نوش آمده بود

کز غصه سپهر خاک بر سر مَی‌کرد

خون در تن قدرسیان به جوش آمده بود

 
sunny dark_mode