دلم در جنبش آمد بار دیگر
ندانم تا چه دارد باز در سر
همانا عشقی اندر پیش دارد
بلایی خواهد آوردن به من بر
بگردد تا کجا بیند بگیتی
ازین شوخی بلا جویی ستمگر
برو مهر آرد و بیرون برد پاک
مرا از رامش و از خواب واز خور
ز دلها مردمان را خیر باشد
مرا باری ز دل باشد همه شر
کجا یابم دلی اندر خور خویش
دل شایسته که افروشد به گهر
دلی زین پس بهر نرخی بخرم
دل بد را برون اندازم از بر
نیندازم ، نگه دارم که این دل
هوای خواجه را بنده ست و چاکر
گناه دل بدان بخشم ازین پس
که کرده ست آفرین خواجه از بر
کدامین خواجه؟ آن خواجه که امروز
بدو نازد همی شاه مظفر
چراغ گوهر قاضی محمد
نسیج وحده عالم بوالمظفر
بزرگی کز بزرگی بر سپهرست
ولیکن از تواضع باتو اندر
گشاده بر همه خواهندگان دست
چنان چون بر همه آزادگان در
نکو نامی گرفته لیکن از فضل
بزرگی یافته لیکن ز گوهر
بدولت گشته با میران موافق
وزین پس همچنین تا روز محشر
رئیس ابن رئیس از گاه آدم
بفرمان گشته با شاهان برابر
همان رسم تواضع بر گرفته ست
تو مردم دیده ای زین نیکخوتر؟
نداند کبر کرد و زان نداند
که با نیکو خوی او نیست در خور
بر او مردمی کو کبر دارد
بتر باشد هزاران ره ز کافر
خداوندان سرایش را بدانند
به از مردم، هوی (؟)این حال بنگر
گر آنجا در شوی آگاه گردی
مرا گردی بدین گفتار یاور
سرایش را دری بینی گشاده
به در بر چاکران چون شهد و شکر
نه حاجب مر ترا گوید که منشین
نه دربان مر ترا گوید که مگذر
اگر خواجه بود یا نه تو در قصر
بباش و آرزوها خواه و خوش خور
سخندانی که بشکافد مثل موی،
سخنگویی که بچکاند مثل زر،
دو چشمش سوی مهمانان خواجه
همی خواهد ز هر کس عذر مهتر
کرا مجهولتر بیند به مجلس
نکوتر دارد از کس های دیگر
چه گویی خانه یی یابی بدینسان
اگر گیتی بپیمایی سراسر
همیشه خوان او باشد نهاده
چنان چون خوان ابراهیم آزر
چنین رادی چنین آزاده مردی
ندانم بر چه طالع زاد مادر
من اندر خدمتش تقصیر کردم
درخت خدمت من گشت بی بر
خطا کردم ندانم تا چه گویم
مرا عذری بیاد آر، ای برادر!
اگر گویم بنالیدم بر افتد
که باشد مرد نالان زرد و لاغر
ز لاغر فربهی سازد مرا زشت
چه آید فربه از لاغر چه از غر
چو حمد و نه ببازی اندر آیم
بدام اندر شوم همچون کبوتر
شوم در خاک غلطم پیش خواجه
بگریم، کج کنم سر پیشش اندر
زمانی قصه مسعودی آرم
زمانی قصه پولاد جوهر
مگر دل خوش کند لختی بخندد
گذارد از من این ناخدمتی در
همیشه شاد و خندان باد و دلشاد
ملک محمود شاه هفت کشور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساسات درونیاش سخن میگوید و به عشق و دردهایی که با آنها روبهرو است اشاره میکند. او دلی مضطرب دارد که نمیداند چه آیندهای در پیش رو دارد، و به دنبال دل شایستهای میگردد که چشمانش به روشنایی عشق و زیبایی باز شود. با اشاره به خواجهای بزرگ و نیکوکار، از تواضع و بزرگی او تجلیل میکند و تأکید میکند که برتری واقعی در تواضع است. در ادامه به خدمتگزاری و تلاشهای خود در خدمت این خواجه اعتراف میکند و از پذیرش خطاهایش میگوید. شاعر به دلتنگی و نیاز به دلخوشی اشاره میکند و در نهایت آرزوی شادی و دلخوشی برای ملک محمود، شاه هفت کشور را دارد.
هوش مصنوعی: دلم دوباره به تپش افتاده و نمیدانم چه چیزی در دل دارم که میخواهد خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: عشق در پیش رو بلایی برای من به همراه خواهد آورد.
هوش مصنوعی: بنگر تا کجا باید برود و ببیند در این دنیا از این بازیها و دردسرهایی که ستمگر به وجود آورده است.
هوش مصنوعی: برو و محبت و خوشحالی را بیار و مرا از خواب و آرامش و خوشیهایی که دارم، بیرون ببر.
هوش مصنوعی: انسانها از دلهای خود خیر و خوبی میخواهند، اما هر چیزی که از دل ناشی شود، ممکن است شر و بدی به همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: کجا میتوانم دلی پیدا کنم که با شایستگیام همخوانی داشته باشد و بتواند همچون گوهری در درونم شعلهور شود؟
هوش مصنوعی: دیگر برای خریدن دل، حاضر به پرداخت هر قیمتی هستم و این دلِ بد را از خود دور میکنم.
هوش مصنوعی: من تصمیم ندارم که دل را رها کنم، زیرا این دل بندگی و عشق به محبوب را در سر دارد و مانند یک خدمتگزار به او وفادار است.
هوش مصنوعی: من از این پس گناه دل را میبخشم، چرا که آفریدهای را که خواجه خلق کرده است، نمیتوان نادیده گرفت.
هوش مصنوعی: کدام یک از خواجگان؟ آن خواجهای که امروزه شاه مظفر به او احترام میگذارد و به او ناز میکند.
هوش مصنوعی: قاضی محمد، روشنی و نور گوهر است که به عنوان نمادی از اتحاد در جهان شناخته میشود.
هوش مصنوعی: بزرگی که مقامش بالاتر از آسمانهاست، اما به خاطر تواضع و فروتنیاش، در کنار تو قرار دارد.
هوش مصنوعی: دست همه درخواستکنندگان را باز کردهام، مانند اینکه بر دست همه آزادگان بگشایم.
هوش مصنوعی: شخصی با نام نیکو شناخته میشود، اما این به خاطر دانش و فضیلت بزرگ اوست که از ویژگیهای درونیاش سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: به خاطر نعمتهای الهی، حالتی خوب و خوش دارم و از این رو تا روز قیامت همینطور ادامه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: رئیس ابن رئیس به نسبت فرزندان آدم و به خاطر فرمانروایی خود، به سطح شاهان رسیده است.
هوش مصنوعی: همان طور که باید به دیگران احترام گذاشت و متواضع بود، آیا تو افرادی را که این ویژگیهای خوب را دارند دیدهای؟
هوش مصنوعی: او از خودبزرگبینیاش بیخبر است و نمیداند که این رفتار با خوبیهای او سازگار نیست.
هوش مصنوعی: مردمی که به خودبزرگبینی و تکبر دچار است، از هزاران کافر بدتر است.
هوش مصنوعی: خداوندان شعر و ادب را بهتر از مردم عادی بشناسند، حال این وضعیت را مشاهده کن.
هوش مصنوعی: اگر آنجا بروی، باخبر خواهی شد و به من کمک خواهی کرد.
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و جذابیت سخن گفته شده است. به گونهای که اگر کسی به سرایش گوش دهد، مانند این است که در ورودی دنیای شیرینی و دلپذیری قرار گرفته است. این امر به خودی خود نشاندهنده شکوه و جذابیت کلام است که همچون شهد و شکر، دلنشین و خوشایند است.
هوش مصنوعی: هیچکس به تو نمیگوید که اینجا ننشینی و هیچکس هم نمیگوید که از اینجا عبور نکن.
هوش مصنوعی: اگر تو در کاخ باشی، مهم نیست که در آنجا چه کسی صاحباختیار است، فقط از آرزوهایت خواستهها کن و خوش بگذران.
هوش مصنوعی: سخنوری که بتواند کلمات را با دقت و مهارت تحلیل کند و عمیقتر به درون آنها نفوذ کند، مانند کسی که مو را از هم جدا میکند. و در مقابل، سخنوری که بتواند سخن را به شیرینی و لطافت بیان کند، مانند کسی که طلا را ذوب میکند و به شکل جدید در میآورد.
هوش مصنوعی: دو چشم او به دنبال مهمانان است و از هر کس از بزرگان عذرخواهی میکند.
هوش مصنوعی: هر کس که در مجلس کمتر شناخته شده باشد، بیشتر مورد توجه و احترام قرار میگیرد و ارج و قربش از دیگران بیشتر است.
هوش مصنوعی: اگر در دنیا سفر کنی و جاهای مختلف را ببینی، چه میتوانی بگویی که خانهای بهتر از این خانه پیدا میشود؟
هوش مصنوعی: همیشه مانند سفرهای گسترده باشد، مانند سفره ابراهیم.
هوش مصنوعی: این شخص با چنین سعادتی و آزادیاش را نمیدانم مادرش او را به چه سرنوشتی به دنیا آورده است.
هوش مصنوعی: من در خدمت او کوتاهی کردم و درخت خدمت من بیثمر شد.
هوش مصنوعی: من اشتباه کردم و نمیدانم باید چه بگویم. لطفاً مرا بخوان و به من عذر بده، ای برادر!
هوش مصنوعی: اگر بگویم که ناله کردهام، ممکن است بگویند که من مردی نالهکننده هستم که زرد و لاغر به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: از لاغری به چاقی برسد، اما زشت است که چاقی از لاغری به وجود آید و لاغری چه تاثیری بر چاقی دارد.
هوش مصنوعی: زمانی که ستایش و تحسین کنم، در دام عشق گرفتار میشوم و مانند کبوتر در یک جا بند میشوم.
هوش مصنوعی: در خاک میافتم و بر سرِ خواجه میگریم، سرم را پیش او خم میکنم.
هوش مصنوعی: یک زمانی داستان مسعودی را روایت میکنم و در زمانی دیگر داستان پولاد جوهر را بیان میکنم.
هوش مصنوعی: آیا دل میتواند با کمی خنده خوش شود و از من این آسیب خاص را برطرف کند؟
هوش مصنوعی: ملک محمود، شاه هفت کشور، همیشه شاد و خوشحال باشد و دلش پر از شادی و خوشی باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پریچهره بتی عیار و دلبر
نگاری سرو قدّ و ماه منظر
سیه چشمی که تا رویش بدیدم
سرشکم خون شدست و بر مشجر
اگر نه دل همیخواهی سپردن
[...]
غنودستند بر ماه منور
خط و زلفین آن بت روی دلبر
یکی را سنبل نو رسته بالین
یکی را لالۀ خود روی بستر
ز مشکین جعد زنجیرست گویی
[...]
مرا، دی عاشقی گفت ای سخنور
میان عاشق و معشوق بنگر
نگه کن تا چه باید هر دوانرا
وزین دو کز تو پرسیدم بمگذر
چه خواهد دلبر از دلجوی بیدل ؟
[...]
همایون جشن عید و ماه آذر
خجسته باد بر شاه مظفر
امیر انشاه بن قاورد جغری
جمال دین و دین را پشت و یاور
خداوندی ، کجا کوته نماید
[...]
یکی گفتی که شه را ویس بدتر
به خان اندر ز صد خاقان و قیصر
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.