گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

به کشف حال دوران نیست جام جم هوس ما را

همان جامی که ساقی عکس رو افکند بس ما را

ز شیخ هیچ کس چون جانب دیر مغان رفتم

کنون در خانقه دیگر نه بینی هیچ کس ما را

نشسته فارغ البالیم در دور تغار می

به راندن دور نتوان کرد زانجا چون مگس ما را

به فریاد خمار افتاده پیر دیر بدحالم

تو خواهی بود یا خود مغبچه فریادرس ما را

غریو کوس شاه از خواب مستی در نمی آرد

چه بیداری دهد ای کاروان بانگ جرس ما را

گدایی التماس ما بود یک جرعه می در سر

نخواهد بود لعل تاج شاهی ملتمس ما را

ازان رندان شمر ما را که در رندی و شبگردی

چو مستان از عسس بگریزد ار بیند عسس ما را

چو فانی غرق می گشتیم لیکن عاقبت یابند

حریفان بر کنار افکنده زین دریا چو خس ما را

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode