زهی به خار مژه صد هزار زار ترا
اسیر دو گل عارض دو صد هزار ترا
مباد جور خزان از بهار زیبایی
چنین که تازه شد گلشن عذار ترا
دلا ز ناله مکن دعوی شکیبایی
چو دوست جلوه نماید چه اختیار ترا
دوا به کلبه خمار جام گلرنگ است
گهی چو غنچه کند محنت خمار ترا
چو عمر میگذرد جام می ز دست منه
که وارهاند از اندوه روزگار ترا
مکش تو دامن اگر دامنت کشد خاری
به خاک اهل وفا چون فتد گذار ترا
مرو به باد خودی فانیا به وادی فقر
که اندر او به چنین بار نیست بار ترا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به صید شیر نر ای بی جگر چه کار ترا؟
شکار او نشدن بس بود شکار ترا
تو تا کناره نگیری ز خویش هیهات است
که در کنار کشد بحر بی کنار ترا
به هر دو دست به دامان بی خودی آویز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.