گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

ما به میخانه پی دفع گناه آمده‌ایم

یعنی از زهد ریایی به پناه آمده‌ایم

سر به کونین نیاریم فرو از دو قدح

چو بگوییم پی حشمت و جاه آمده‌ایم

روی چون بر ره میخانه نهادیم مزن

طعن بی‌راهی ما چونکه به راه آمده‌ایم

پیر میخانه مگر دست بگیرد به کرم

ور نه در بحر ریا غرق گناه آمده‌ایم

خس و خاشاک غم و غصه چه سنجد چون ما

مست و بی‌خود شده با آتش و آه آمده‌ایم

روزگار سیه آورد به چشم سیهت

ما سیه‌خانه به آن خانه سیاه آمده‌ایم

منت خاک درت مانده به چشم فانی

بار برداشته با پشت دوتاه آمده‌ایم