خوش آن رندی که بهر باده در دیر مغان افتد
ز شور مستیش هر لحظه شوری در جهان افتد
چو دارد مغبچه جام می و پیر مغان لعلش
گه این را گرد سر گردد گهی در پای آن افتد
ازین دیر کهن رانم سخن کافزایدش حیرت
مسیح ار پهلویم در مجلسی همداستان افتد
ز استغنا ز خاک ره تکبر بینمش صد ره
فلک را کار اگر با این ضعیف ناتوان افتد
ز ضعفم گر کشی ای مغبچه هم بر سر کویت
مبادا جز سگان دیر را این استخوان افتد
ز سر وحدتم در دیر جو رمزی نه در مسجد
نمیخواهم که این راز نهان در هر زبان افتد
شفقگون باده ام را گر به خون گردون مبدل کرد
شفق سان شعله آهی کشم کآتش در آن افتد
من از ساقی گلرخ باده چون ارغوان خواهم
کجا در باغ چشمم یا به گل یا ارغوان افتد
نشد حاصل چو در زهد و ورع مقصود فانی را
عجب نبود که در دشت فنا بیخانمان افتد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به شور و مستی حاصل از نوشیدن شراب در دیر مغان اشاره میکند و از حال و هوای خاصی که باده به او میدهد، صحبت میکند. او از زیبایی مغبچه و جام می میگوید و توصیف میکند که این مستی چگونه در دنیای او اثر میگذارد. شاعر در ادامه به وحدت وجود و رازهایی اشاره میکند که نمیخواهد برملا شود و تأکید میکند که به جای زهد و تقوا، ترجیح میدهد به شور زندگی دست یابد. در نهایت، او از تجربهی فنا و بیخانمانی در دشت زندگی سخن میگوید و به یک نوع حسرت بر میخورد. این اشعار به زیباییهایی از عشق و زندگی همراه با فلسفهای عمیق اشاره دارد.
هوش مصنوعی: خوش به حال آن کسی که به خاطر شراب در میخانه مغان حاضر میشود، زیرا از شوق و نشئهاش هر لحظه هیجانی در دنیا ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که جوانی با جام می در دست و پیر مغان در کنار او باشد، گاهی سرش را به دور آن می چرخاند و گاهی نیز به پای او می افتد.
هوش مصنوعی: از این دیر باستانی سخنانی بر زبان میآورم که اگر مسیح هم در کناری من نشسته باشد، از شنیدن آن شگفتزده خواهد شد.
هوش مصنوعی: از بینیازی و کبر خود، خاک را به سستی و فقر میبینم؛ اگر کار فلک با چنین فرد ناتوانی درگیر شود، به چه حال خواهد بود؟
هوش مصنوعی: اگر از ضعف من بهرهبرداری کنی، ای دختر زیبا، مبادا جز سگان خیابان این استخوان به زمین بیفتد.
هوش مصنوعی: من از سر وحدت خود در دیر (صومعه) به دنبال رمزی هستم و در مسجد چنین چیزی نمیخواهم، چرا که این راز پنهان در هر زبانی میتواند بیان شود.
هوش مصنوعی: اگر بادهام که رنگی شفقی دارد، به خون آسمان تبدیل شود، من شعلهای از آه را بلند میکنم که آتش در آن نفوذ کند.
هوش مصنوعی: من از ساقی زیبا میخواهم که بادهای مانند رنگ ارغوان به من بدهد؛ بگذار در باغ چشمم نه به گل بنگرم و نه به ارغوان.
هوش مصنوعی: اگر در دنیا به دنبال معنای واقعی و هدف باشی و آن را در زهد و دوری از دنیا جستوجو کنی، عجیب نیست که در دنیای زوال و بیثباتی، بیخانمان و سرگردان باقی بمانی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو از داغ فراقت شعله حسرت به جان افتد
چنان آهی کشم از دل، که آتش در جهان افتد
سجود آستانت چون میسر نیست میخواهم
که آنجا کشته گردم، تا سرم بر آستان افتد
نماند از سیل اشک من زمین را یک بنا محکم
[...]
ملک را گر نظر بر قد آن سرو روان افتد
سراسیمه چو مرغ تیر خورده ز آسمان افتد
مپوش از من رخ ای خورشید مپسند این که چون شمعم
همه شب تا سحر آتش بمغز استخوان افتد
مگو ای دل بشمع محفل از سوز درون حرفی
[...]
به بزمت شب خوش آن عاشق که سرگرم فغان افتد
شود چون صبح روشن راست چون شمع از زبان افتد
چمن از بس که تاریکست بیشمع جمال او
فروزم گر چراغ ناله مرغ از آشیان افتد
به خلوت هم نقاب از چهره هرگز برنیندازد
[...]
مبادا کافر از طاق دل پیر مغان افتد!
که رزق خاک گردد تیر چون دور از کمان افتد
جدا از حلقه آن زلف حال دل چه می پرسی؟
چه باشد حال مرغ بی پری کز آشیان افتد؟
مرا از تندخویی یار ترساند، ازین غافل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.