گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

آن بیوفا چه شد که نظر سوی ما کند

وعده کند وفا و به وعده وفا کند

آنکاو ز جور مغبچگان در شکایت است

باید به پیر دیر مغان التجا کند

شوخی که التفات به سوی شهان نکرد

با من که مست و رند و گدایم کجا کند

ساقی که بعد عمری اگر داردم شراب

من ناگرفته جام وی از کف رها کند

هر چ آیدت به پیش چو بی اختیار تست

درویش با که شکوه ز چون و چرا کند

عشاق را ز بهر دل خویش رحم کرد

شاید بدین غریب ز بهر خدا کند

می ده که جرم ما به دو صد زاری و نیاز

زان زهد که به شیخ به عجب و ریا کند

روحم بکوی دوست شد و نیستش علاج

مرغی که سوی گلشن اصلی هوا کند

فانی که خواست ملک بقا فتح گرددش

نبود عجب که میل به دشت فنا کند

 
 
 
ابوسعید ابوالخیر

با خلق هر کرم که کند هم خدا کند

باشد که ناگهی نگهی هم به ما کند

مسعود سعد سلمان

عیش و نشاط و شادی و لهوست مرمرا

تا ساقی من آن بت حوری لقا کند

زهره ست و ماه باده و رویش به روشنی

زان هر دو نور مجلس ما پر ضیا کند

آری چو ماه و زهره به یک جا قران کنند

[...]

انوری

هرچ از وفا به جای من آن بی‌وفا کند

آنرا وفا شمارم اگرچه جفا کند

با آنکه جز جفا نکند کار کار اوست

یارب چه کارها کند او گر وفا کند

آزادگان روی زمینش رهی شوند

[...]

حمیدالدین بلخی

چون مرد ترسد از حدئی کاوفتد و را

بهر وضو ز مسجد خود را جدا کند

بر قول بوحنیفه و شیبانی آن زمان

باید که آن نماز شده ز ابتدا کند

زیرا که نزد این دوامامش مجال نیست

[...]

عبید زاکانی

با خلق هر کرم که کند چون خدا کند

باشد که ناگهان نظری سوی ما کند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه