گنجور

 
اشراق بیرجندی

آنکه از عشق و طرب منع دل ما می کرد

گل رخسار تو ای کاش تماشا می کرد

هر که میدید گل روی تو در طرف چمن

کی نظر برگل و برلاله حمرا میکرد

یار اگر پرده گشا از رخ زیبا میشد

خلق را از نگهی واله و شیدا می کرد

دل دیوانه سپردم به پری رخساری

همچو مجنون که دل اندر سر لیلا میکرد

شور سودا زدگان بود ز زنجیر جنون

دل چو یاد سر آن زلف چلیپا میکرد

سالها بود ز مژگان گهرا فشان اشراق

دل چو آتشکده و دیده چو دریا می کرد

 
 
 
گلها برای اندروید
عبید زاکانی

دوش عقلم هوس وصل تو شیدا می‌کرد

دلم آتشکده و دیده چو دریا می‌کرد

نقش رخسار تو پیرامن چشمم می‌گشت

صبر و هوش من دل‌سوخته یغما می‌کرد

شعلهٔ شوق تو هر لحظه درونم می‌سوخت

[...]

حافظ

سال‌ها دل طلبِ جامِ جم از ما می‌کرد

وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا می‌کرد

گوهری کز صدفِ کون و مکان بیرون است

طلب از گمشدگانِ لبِ دریا می‌کرد

مشکلِ خویش بَرِ پیرِ مُغان بُردم دوش

[...]

جامی

دوش در حلقه زلف تو دلم جا می‌کرد

هردم از هر شکن آن گرهی وامی‌کرد

هر گره را که از آن حلقه گشادی می‌داد

پرتو دیگر از آن روی تماشا می‌کرد

چشمش از نور جمال تو جلایی می‌یافت

[...]

امیرعلیشیر نوایی

دل اگر میل سوی ساغر صهبا می‌کرد

بهر عکس رخ آن ساقی زیبا می‌کرد

آن چه روی است که چون عکس به می می‌انداخت

عکس خورشید در آب خضر افشا می‌کرد

همچو می مست و چو آن عکس همی‌شد بی‌خود

[...]

صائب

آن که منع من مخمور ز صهبا می‌کرد

لب میگون تو را کاش تماشا می‌کرد

عشق در کف ز دل سوخته خاکستر داشت

حسن آن روز که آیینه مصفا می‌کرد

دل پرخونم اگر آبله بیرون می‌داد

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از صائب
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه