محب خواست که بعین الیقین جمال دوست بیند، عمری در این طلب سرگشته میگشت، ناگاه بسمع سر او ندا آمد:
بیت
آن چشمه که خضر یافت زو آب حیات
در منزل تو است، لیکن انباشتهای
چون بعین الیقین در خود نظر کرد، خود را گم یافت، آنگه دوست را باز یافت، چون نیک نگه کرد، خود عین او بود، گفت
رباعی
ای دوست ترا بهر مکان میجستم
هر دم خبرت از این و آن میجستم
دیدم بتو خویش را، تو خود من بودی
خجلت زدهام کز تو نشان میجستم
این دیده هر دیدهوری را حاصل است، الا آنست که نمیداند که چه میبیند هر ذره که از خانه به صحرا شود، ضرورت آفتاب بیند، اما نداند که چه میبیند؟ عجب کاری همه بعین الیقین جمال او میبیند.
بیت
ز یک یک ذره سوی دوست راه است
و یا در چشم تو عالم سیاه است
چه در حقیقت جز آن ذات مجرد نیست، اما نمیداند که چه میبیند، لاجرم لذت نمییابد، لذت آن یابد که بحق الیقین بداند که چه میبیند؟ و به چه میبیند؟ و بهر چه میبیند؟ و لکن لیطمئن قلبی، مگر اشارات بچنین یقینی حاصل بود، اطمینان قلب و سکون نفس جز بحق الیقین حاصل نیاید. از سهل پرسیدند: ما الیقین؟ گفت: الیقین هوالله، پس تو نیز: و اعبدربک حتی یأتیک الیقین
بیت
در این ره گر بترک خود بگوئی
یقین گردد ترا کو تو، تو اوئی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: محب (عاشق) سالها به دنبال دیدن جمال واقعی دوست (معشوق) بود تا اینکه ناگهان صدایی را شنید که به او میگفت: "آب حیات که خضر پیدا کرد در خانه تو موجود است، اما تو آن را انباشتهای." وقتی محب به درون خود نگاه کرد، خود را گم کرده و پس از آن دوست را یافت.
او در یک رباعی بیان میکند که در جستجوی دوست بود و احساس خجلتی میکند وقتی متوجه میشود که دوست همان خود اوست.
نویسنده سپس اشاره میکند که هر کس در جستجوی حقیقت است باید درک کند که چه میبیند و از چه چیزهایی جداست. در حقیقت، هیچ چیزی جز ذات خداوند وجود ندارد و شناخت این حقیقت به انسان لذت حقیقی میدهد.
در نهایت، به ضرورت اطمینان قلب اشاره شده و گفته میشود که اگر کسی بخواهد بر یقین برسد، باید خدا را عبادت کند و در این مسیر خود را بشناسد؛ زیرا هرچه در این مسیر سپر شود، در واقع خود را نادیده گرفته است.
هوش مصنوعی: محب آرزو داشت تا زیبایی واقعی دوستش را ببیند و سالها در این جستجو سرگردان بود. ناگهان ندا یا ارتباطی از طرف او به گوشش رسید.
هوش مصنوعی: چشمهای که پیامبر خضر از آن آب حیات را پیدا کرد، در خانه تو وجود دارد، اما تو آن را پر از چیزهای اضافی کردهای.
هوش مصنوعی: زمانی که به دقت در دل خود نگریست، خود را گم کرده دید و سپس به یار خود دوباره رسید. وقتی به خوبی نگاه کرد، متوجه شد که خود او عین دوستش است و گفت:
هوش مصنوعی: ای دوست، من همیشه هر لحظه به دنبال تو بودم و خبرت را از هر جا که میتوانستم میپیدا کردم.
هوش مصنوعی: وقتی به تو نگاه کردم، فهمیدم که خودم را در تو میبینم. اکنون خجالتزدهام که به دنبال نشانهای از تو بودم.
هوش مصنوعی: هر نگاهی به زیباییهای جهان، به نوعی نتیجهگیری دارد، جز کسانی که نمیدانند که در حال تماشای چه هستند. هر ذرهای که از خانه خارج میشود، نیاز به نور خورشید دارد، اما نمیداند که چه چیزی را میبیند. جالب اینجاست که همه با یقین کامل زیبایی او را میبینند.
هوش مصنوعی: از هر ذرهای به سمت دوست راهی وجود دارد، و یا در چشمت، جهانی تاریک است.
هوش مصنوعی: آنچه در حقیقت وجود دارد، فقط ذات مجرد است. اما اگر فردی نداند چه چیزی میبیند، در نتیجه لذت نخواهد برد. او تنها هنگامی لذت میبرد که به درستی و با یقین بداند که چه چیزی را میبیند، با چه چیزی میبیند و برای چه چیزی میبیند. اما این اطمینان قلبی تنها در صورتی حاصل میشود که نشانههایی از چنین یقینی وجود داشته باشد. اطمینان قلبی و آرامش نفس بدون یقین واقعی به دست نمیآید. از سهل پرسیدند: یقین چیست؟ او پاسخ داد: یقین همان خداوند است. پس تو نیز باید عبادت پروردگارت را ادامه دهی تا یقین به سراغت بیاید.
هوش مصنوعی: اگر در این مسیر، خودت را بشکنی و از خودت بگذری، یقیناً به حقیقت وجودیات پی میبری که تو همان او هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.