به طعنه گفت مرا دوستی که: ای زراق
چرا همیشه شکایت کنی ز دست فراق؟
وصال یار نبودت فراق را چه کنی؟
نشان عشق نداری، چه لافی از عشاق؟
بسی بگفت ازینگونه، گفتمش: بشنو
جواب من ز سر صدق، بیریا و نفاق:
تو گیر خود که نبوده است هیچ یار مرا
به هیچ یار نیم در جهان به جان مشتاق
خیال چهرهٔ خوبان ندید چشم دلم
به گوش دل نشنیدم خطاب اهل وفاق
گرفتم این همه طامات و زرق تلبیس است
مرا نه بس که به هند اوفتادهام ز عراق؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن به طعنهای از دوستش میگوید که چرا همیشه از دوری یار شکایت میکند. او توضیح میدهد که اگر وصالی (وحدتی با معشوق) وجود نداشته باشد، شکایت از فراق چه فایدهای دارد. شاعر احساس میکند که هیچ نشانهای از عشق واقعی ندارد و میگوید که هیچ یاری در زندگیاش نبوده است، بنابراین نباید درباره عشق صحبت کند. او تاکید میکند که تمام این صحبتها و شکایات فقط بازیهای ظاهری و فریبندهاند و او به خاطر ناامیدی از عشق، در وضعیت عمیقتری از غم و دوری به سر میبرد.
هوش مصنوعی: دوستی به من با کنایه گفت: ای زراق، چرا همیشه از دوری و جدایی شکایت میکنی؟
هوش مصنوعی: اگر به معشوق نرسی، باید با دوری چه کنی؟ اگر نشانهای از عشق در دل نداری، چرا خود را عاشق معرفی میکنی؟
هوش مصنوعی: بسیاری از اوقات، افراد به این شکل صحبت میکنند. من به او گفتم: از دل صداقت و بدون هیچگونه تزویر و دورویی، پاسخ من را بشنو.
هوش مصنوعی: به خودت توجه کن که هیچ یاری نتوانسته برای من همچون تو باشد و در دنیا هیچ کس را به اندازه تو به جان میخواهم.
هوش مصنوعی: چشمان دلم هیچگاه تصویر زیباییها را ندید و گوش دل من هم صدای دوستان را نشنید.
هوش مصنوعی: من این همه چیزهای بیاهمیت و دروغین را بدست آوردهام، اما آیا این برای من کافی است که به خاطر زیباییهای ظاهری از عراق به هند رفتهام؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چرا همی بگزینی تو بر وصال فراق
چرا همی ز خراسان روی به سوی عراق
تن مرا تو همی امتحان کنی به بلا
دل مرا تو همی آزمون کنی به فراق
تو را که گفت که بُگسِل ز بیعت و پیمان
[...]
شبی که هست کف او خزانهٔ ارزاق
ز طبع اوست وجود مکارم الاخلاق
ابوالمظفر ، شاه مظفر ، اتسز ، کوست
خدایگان همه خسروان علی الاطلاق
بنام اوست کمال صحیهٔ آداب
[...]
مؤیدین جمال ای ستودهٔ آفاق
ترا به مدح من اهلیت است و استحقاق
مرا به جود تو دانم که همچنین باشد
که از حکیمان طاقم تو از کریمان طاق
به حق من نبود جود تو به روی و ریا
[...]
خلاصه همه عالم یگانه آفاق
که با بزرگی جفتست و از بزرگان طاق
امیر عالم عادل شهاب دین خالص
که پشت لشگر دینست و روی ملک عراق
رسیده ذکر بزرگی او همه اطراف
[...]
گهی حریف خلافی گهی رفیق وفاق
نه بر طریق وصالی نه بر طریق فراق
نه بر وصال ثبات و نه در فراق صبور
نه با جفات قرار و نه با وفا میثاق
گهی به خشم به تریاق بر فشانی زهر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.