ای ز فروغ رخت تافته صد آفتاب
تافتهام از غمت، روی ز من بر متاب
زنده به بوی توام، بوی ز من وامگیر
تشنهٔ روی توام، باز مدار از من آب
از رخ سیراب خود بر جگرم آب زن
کز تپش تشنگی شد جگر من سراب
تافته اندر دلم پرتو مهر رخت
میکنم از آب چشم خانهٔ دل را خراب
روز ار آید به شب بی رخ تو چه عجب؟
روز چگونه بود چون نبود آفتاب؟
چون به سر کوی تو نیست تنم را مقام
چون به بر لطف تو نیست دلم را مآب
فخر عراقی به توست، عار چه داری ازو؟
نیک و بد و هرچه هست، هست بتوش انتساب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و آرزوی وصال شاعر به معشوقش است. شاعر از زیبایی و نور وجود معشوقش سخن میگوید و احساس تشنگی و نیاز به او را به تصویر میکشد. او به این نکته اشاره دارد که بدون حضور معشوق، زندگی بیمعنا و تاریک است. احساسات عمیق و درد ناشی از دوری از محبوب نیز در این شعر به وضوح حس میشود. شاعر در نهایت به نوعی افتخار به زیبایی معشوق میکند و او را بالاتر از همه چیز میداند.
هوش مصنوعی: ای تو که به خاطر زیباییات، چون هزار خورشید درخشانم، از غم تو به شدت ناراحتم. لطفاً روی زیبایت را از من برنگردان.
هوش مصنوعی: من به بوی تو زندم، پس بویی از من مگیر. من تشنهٔ چهرهی توام، پس آب را از من دور نکن.
هوش مصنوعی: از چهرهات بر دل تشنهام آب بپاش، زیرا که به خاطر تشنگی، دل من به حالت سراب در آمده است.
هوش مصنوعی: در دل من شعلهای از عشق تو میتابد و به خاطر این عشق، از چشمانم اشک میریزم و خانهٔ دل را ویران میکنم.
هوش مصنوعی: اگر روزی بیحضور تو باشد، چه تعجبی دارد؟ روز چگونه میتواند وجود داشته باشد وقتی که آفتاب در آن نیست؟
هوش مصنوعی: وقتی که در کنار تو نیست بدنم را آرامشی نیست، و وقتی که محبت تو را ندارم، دلِ من هم معنایی ندارد.
هوش مصنوعی: افتخار عراقی به توست، پس چرا از او خجالت میکشی؟ خوبی و بدی و هر چیزی که هست، به تو نسبت دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بر کف من نه نبید، پیشتر از آفتاب
نیز مسوزم بخور، نیز مریزم گلاب
میزدگان را گلاب باشد قطرهٔ شراب
باشد بوی بخور، بوی بخار کباب
تا که ز حُوت آمدست سوی حَمَل آفتاب
گوهر سفته است خاک صندل سوده است آب
بر سر گل بلبل است بر لب طوطی شراب
در گلوی فاخته است ساخته چنگ و رباب
یا سید المکرمات بابک خیرالمآب
کفی مغیث الوری کفک فی کل باب
ای به صفا برده گوی سایه تو ز آفتاب
زهره زهره شد ز آتش تیغ تو آب
جودک یوم العطا بأسک یوم العذاب
[...]
زد نفس سر به مهر صبح ملمع نقاب
خیمهٔ روحانیان کرد معنبر طناب
شد گهر اندر گهر صفحهٔ تیغ سحر
شد گره اندر گره حلقهٔ درع سحاب
صبح فنک پوش را ابر زره در قبا
[...]
در تتق ابر شد، باز رخ آفتاب
همچو بناگوش یار در خم زلف بتاب
مهر سیه پیرهن ابر سپید پریش
هندوی کافور موی ترک معنبر نقاب
خانقه صوفیان بر گه ز بس اقحوان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.