آمد به درت امیدواری
کو را به جز از تو نیست یاری
محنتزدهای، نیازمندی
خجلتزدهای، گناهکاری
از گفتهٔ خود سیاهرویی
وز کردهٔ خویش شرمساری
از یار جدا فتاده عمری
وز دوست بمانده روزگاری
بوده به درت چنان عزیزی
دور از تو چنین بمانده خواری
خرسند ز خاک درگه تو
بیچاره به بوی یا غباری
شاید ز در تو باز گردد؟
نومید، چنین امیدواری
زیبد که شود به کام دشمن
از دوستی تو دوستداری؟
بخشای ز لطف بر عراقی
کو ماند کنون و زینهاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از فردی است که به درگاه محبوبی امیدوار است و از تنهایی و دلتنگی خود میگوید. او احساس میکند که دیگرانی در کنارش نیستند و از گناهانش شرمنده است. مدت زیادی از یار جدا مانده و حالا در غم و اندوهی عمیق به سر میبرد. با وجود این حال، هنوز امید دارد که شاید روزی به درگاه محبوب برگردد. او از محبوب میخواهد که بر او لطف کند و او را ببخشد، چرا که اکنون در حال تجربه ی سختی و بیپناهی است.
هوش مصنوعی: به در خانهات آمدهام با امیدی و هیچ یاری جز تو ندارم.
هوش مصنوعی: شما دچار رنج و زحمت هستید و در موقعیت سختی قرار دارید، احساس شرمندگی و درماندگی میکنید و از کارهای نادرست خود ناراحت هستید.
هوش مصنوعی: از گفتن حرفهای خودم به شدت شرمنده و خجالتزدهام و از رفتارهای خودم نیز عذاب میکشم.
هوش مصنوعی: سالهاست که از محبوب خود دور ماندهام و مدتی طولانی است که از دوستم نیز فاصله گرفتهام.
هوش مصنوعی: در نزد تو شخصی عزیز و گرامی بوده، اما اکنون که از تو دور است، در حال ذلت و خواری به سر میبرد.
هوش مصنوعی: بیچاره به خاطر بوی خوش یا غباری از خاک مکان تو خرسند است.
هوش مصنوعی: شاید او از در تو برگردد؟ ولی به نظر میرسد که این امیدواری بیفایده است.
هوش مصنوعی: بهتر است که دوستی تو باعث نشود که دشمن از این دوستی بهرهبرداری کند.
هوش مصنوعی: از لطف و بخشش تو، عراقی که اکنون در وضعیت دشواری قرار دارد، انتظار کمک و حمایت دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با نصرت و فتح و بختیاری
با دولت و عز و کامگاری
سلطان ملک ارسلان مسعود
بنشست به تخت شهریاری
دولت کردش به ملک نصرت
[...]
انصاف بده که نیک یاری
زو هیچ مگو که خوش نگاری
در رود زدن شکر سماعی
در گوی زدن شکر سواری
مه جبهت و آفتاب رویی
[...]
ما را تو به هر صفت که داری
دل گم نکند ز دوستداری
هردم به وفا یکی هزارم
گرچه به جفا یکی هزاری
هیچت غم هیچکس ندارد
[...]
روح الله با تو خرسواری
روح القدست رکاب داری
از مطبخ تو سپهر، دودی
وز موکب تو زمین، غباری
در شرح رموز غیب گویت
[...]
تا بیش دلم خراب داری
دل بیش کند ز جانسپاری
ای کار مرا به دولت تو
افتاد قرار بیقراری
دل خوش کردم چنین که دانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.