دلی، که آتش عشق تواش بسوزد پاک
ز بیم آتش دوزخ چرا بود غمناک؟
به بوی آنکه در آتش نهد قدم روزی
هزار سال در آتش قدم زند بیباک
گرت بیافت در آتش کجا رود به بهشت؟
و گر چشد ز کفت زهر، کی خورد تریاک؟
مرا، که نیست ازین آتشم مگر دودی؟
فرو گرفت زمین دلم خس و خاشاک
کجاست آتش شوقت که در دل آویزد؟
چنان که برگذرد شعلهٔ دلم ز افلاک
ز شوق در دل من آتشی چنان افروز
که هر چه غیر تو باشد بسوزد آن را پاک
اگر بسوخت، عراقی، دل تو زین آتش
ببار آب ز چشم و بریز بر سر خاک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و آتش آن است. شاعر میگوید که دلی که به عشق میسوزد هیچ نگرانی از آتش جهنم ندارد و از عذابهای آن نمیهراسد. او به زیبایی به قدرت عشق اشاره میکند که حتی در آتش هم دلی شاداب و بیباک خواهد داشت. شاعر حسرت میخورد که چرا عشق او را به آتش نمیکشاند و دلش پر از درد و غم است. او از شوق و محبت خود یاد میکند و میگوید که این شعله باید هر چیز غیر از معشوق را بسوزاند. در انتها، او به حال عراقی (عاشق) اشاره میکند و میخواهد که برای دل سوختهاش آب ریزد و بر خاک ببارد. در کل، این شعر نشاندهنده قدرت و شدت عشق و تأثیر عمیق آن بر دل عاشق است.
هوش مصنوعی: دلهایی که به عشق شما میسوزد، چرا باید از ترس آتش جهنم ناراحت باشند؟
هوش مصنوعی: به خاطر کسی که در آتش قدم میگذارد، انسان میتواند هزار سال در آتش بیپروا و بدون ترس بایستد.
هوش مصنوعی: اگر در آتش بیفتی، چگونه میتوانی به بهشت بروی؟ و اگر زهر بخوری، چگونه میتوانی تریاک را هم مصرف کنی؟
هوش مصنوعی: من، که تنها چیزی که از آتش در وجودم باقی مانده، دودی است؟ دل من به قدری دچار مشکل و پریشانی شده که زمینش پر از علف و خار شده است.
هوش مصنوعی: آیا میتوانی بگویی عشق تو کجاست که در دل من شعله بیفروزد؟ مانند آتش که بر فراز آسمان میتابد و دل من را میسوزاند.
هوش مصنوعی: از روی شوق، در قلب من آتش بساز که همه چیز غیر از تو را بسوزاند و پاک کند.
هوش مصنوعی: اگر دل تو از این آتش بسوزد، ای عراقی، از چشمانت اشک بریز و بر خاک بپاش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به مستحقان ندهی هرآنچه داری و باز
دهی به معجر و دستار سبزک و سیماک
بجان پاک تو ای خواجه احمد شباک
که همچو جان توام بانو پاک از دل پاک
سر من آنجا باشد که خاک پای تو است
وگرچه سر ز شرف برگذارم از افلاک
بچشم من تو چنانی که توتیا شمرند
[...]
بذروه ملکوت آی ازین نشیمن خاک
که نیست لایق تخت ملوک تحت مغاک
بخاک بازده این خاک و سوی علو گرای
که جان پاک سزا نیست جز بعالم پاک
تو شاه تخت وجودی چه جای تست اینجا
[...]
بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک
درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک
به لطف صید کنی صدهزار دل هر دم
ولی نگاه نداری تو خود دل غمناک
کدام دل که به خون در نمیکشد دامن؟
[...]
کسی که لطف کند با تو خاک پایش باش
وگر ستیزه برد در دو چشمش آکن خاک
سخن به لطف و کرم با درشتخوی مگوی
که زنگ خورده نگردد به نرم سوهان پاک
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.