گر آفتاب رخت سایه افکند بر خاک
زمینیان همه دامن کشند بر افلاک
به من نگر، که به من ظاهر است حسن رخت
شعاع خور ننماید، اگر نباشد خاک
دل من آینهٔ توست، پاک میدارش
که روی پاک نماید، بود چو آینه پاک
لبت تو بر لب من نه، ببار و بوسه بده
چو جان من به لب آمد چه میکنم تریاک؟
به تیر غمزه مرا میزنی و میترسم
که بر تو آید تیری که می زنی بیباک
برای صورت خود سوی من نگاه کنی
برای آنکه به من حسن خود کنی ادراک
مرا به زیور هستی خود بیارایی
و گرنه سوی عدم نظر کنی؟حاشاک
اگر نبودی بر من لباس هستی تو
ز بینیازی تو کردمی گریبان چاک
مده ز دست به یک بارگی عراقی را
کف تو نیست محیطی که رد کند خاشاک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به زیبایی و عشق اشاره میکند و میگوید که اگر خورشید بر زمین سایه بیفکند، انسانها به آسمان نگاه میکنند. او خود را در زیبایی معشوقش میبیند و اذعان میدارد که دلش همچون آینهای پاک است که زیبایی معشوق را نشان میدهد. شاعر از معشوق میخواهد که لبانش را بر لبان او بگذارد و به او عشق ورزد. همچنین، او از تیری که معشوق به سوی او میزند میترسد و بیان میکند که وجود معشوقش به زندگیاش معنا میبخشد. او همچنین با اشاره به بینیازی معشوق، نشان میدهد که بدون وجود او، زندگی برایش بیمعناست و در نهایت به زیبایی معشوقش و تأثیر آن بر وجود خود تأکید میکند.
هوش مصنوعی: اگر آفتاب زیبایی تو بر زمین سایه بیندازد، همه موجودات بر روی زمین به آسمان نگاه میکنند و از آن الهام میگیرند.
هوش مصنوعی: به من نگاه کن، چون زیبایی چهرهات فقط به من نشان داده میشود و اگر زمین نباشد، نور خورشید هم نمیتواند نمایان شود.
هوش مصنوعی: دل من مانند آینهای است که تو در آن منعکس میشوی. پس باید آن را پاک نگهدارید تا تصویر زیبای تو به خوبی نمایان شود، زیرا تنها یک آینه پاک میتواند تصویر درست و روشنی را نشان دهد.
هوش مصنوعی: لبهای تو بر لبهای من نیست، اما بیفشار و مرا ببوس. وقتی جانم به لب رسیده، دیگر چه فایدهای دارد تریاک؟
هوش مصنوعی: تو با چشمهای جذابت مرا مورد هدف قرار میدهی و من نگرانم که نکند این تیر بیپروا به خودت برگشت کند.
هوش مصنوعی: اگر به من نگاه کنی و زیباییات را به من نشان دهی، باعث میشود که من زیباییات را بیشتر درک کنم.
هوش مصنوعی: مرا با زیباییهای وجود خود زینت بخش و اگر این کار را نکنی، به بیوجودی نمینگری؟ هرگز!
هوش مصنوعی: اگر تو نبودهای، من برای خودم لباسی از هستی نمیداشتم و از بینیازیات چارهای جز این نمییافتم که گریبانم را پاره کنم.
هوش مصنوعی: بگذار تا عراقی به یک باره تو را ترک کند، زیرا در دست تو فضایی نیست که بتواند زبالهها را در آن براند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به مستحقان ندهی هرآنچه داری و باز
دهی به معجر و دستار سبزک و سیماک
بجان پاک تو ای خواجه احمد شباک
که همچو جان توام بانو پاک از دل پاک
سر من آنجا باشد که خاک پای تو است
وگرچه سر ز شرف برگذارم از افلاک
بچشم من تو چنانی که توتیا شمرند
[...]
بذروه ملکوت آی ازین نشیمن خاک
که نیست لایق تخت ملوک تحت مغاک
بخاک بازده این خاک و سوی علو گرای
که جان پاک سزا نیست جز بعالم پاک
تو شاه تخت وجودی چه جای تست اینجا
[...]
بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک
درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک
به لطف صید کنی صدهزار دل هر دم
ولی نگاه نداری تو خود دل غمناک
کدام دل که به خون در نمیکشد دامن؟
[...]
کسی که لطف کند با تو خاک پایش باش
وگر ستیزه برد در دو چشمش آکن خاک
سخن به لطف و کرم با درشتخوی مگوی
که زنگ خورده نگردد به نرم سوهان پاک
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.