گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ادیب صابر

ساقی چو به من دهد می گلگون را

گلگون کنم از فروغ او جیحون را

چندان به جزع باده دهم هامون را

تا مست کنم زیر زمین قارون را

مولانا

در چشم ببین دو چشم آن مفتون را

نیک بشنو تو نکتهٔ بیچون را

هر خون که نخورده‌ست آن نرگس او

از دیدهٔ من روان ببین آن خون را

سعدی

هر ساعتم اندرون بجوشد خون را

وآگاهی نیست مردم بیرون را

الا مگر آن‌که روی لیلی دیده‌ست

داند که چه درد می‌کشد مجنون را

ابن یمین

خاتون جهان جهانملک خاتون را

آن کیسه فشان سیم و زر قانون را

جاوید بقا باد که تا دفع کند

عدلش ز سر من ستم گردون را

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه