اکسیر اعظم است در این روزگار کو
حلقه بگوش دنیی نا پایدار نیست
یکدل در اینزمانه نیابی که روز و شب
بر مرکب هوای طبیعت سوار نیست
با هر که ساعتی بنشینی هوای او
جز در فضایل زر کامل عیار نیست
میر و وزیر و مفتی و شیخ و مرید را
مانند باد هرزه رو و خاکسار نیست
آنکس فراز مسند شاهی نهد قدم
کاو را بتخت و افسر و زر افتخار نیست
فردا کسی شراب سعادت خورد مدام
کامروز از شراب هوا در خمار نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف اوضاع روزگار و شرایط انسانی میپردازد. شاعر بر این باور است که در زمانهای که دنیای نا پایدار است، هیچ کس به صورت یکدل و پایدار یافت نمیشود. او به بیوفایی و ناپایداری افراد اشاره میکند و میگوید که حتی کسانی چون میرزایان و علمای دینی نیز در ناپایداری مشابه به باد و خاک هستند. همچنین، شاعر بر این نکته تأکید میکند که بر تخت سلطنت قرار گرفتن کسی ارزشمند نیست، مگر آنکه از افتخار و فضایل واقعی برخوردار باشد. او به این نتیجه میرسد که فردا ممکن است کسی از خوشبختی و سعادت برخوردار باشد، در حالی که امروز در حال سرگردانی و خماری در اثر خواستههای دنیوی است.
هوش مصنوعی: در این زمانه، چیزی بسیار ارزشمند و نایاب وجود دارد که به مانند گنجی در دست کسانی است که خود را به دنیا وابسته نکردهاند و از ناپایداریهای آن دوری میکنند.
هوش مصنوعی: در این زمانه، نمیتوانی کسی را پیدا کنی که دلش یکدست باشد، زیرا همه در حالتی هستند که تحت تأثیر خواستههای طبیعی و متغیرهای زندگی قرار دارند.
هوش مصنوعی: هر کسی که با او مدتی را بگذرانی، فقط در ویژگیهای خوب و ارزشمند او میتوانی به چیزهای باارزش و جاندار پی ببری.
هوش مصنوعی: پیشوایان، روحانیون و پیروانشان، مانند بادی بیهدف و خاکی بیارزش نیستند.
هوش مصنوعی: کسی که بر تخت و مقام شاهی قرار میگیرد، باید در خود شایستگی و افتخاری واقعی داشته باشد؛ در غیر این صورت، هیچ ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: فردا کسی به طور مداوم از شراب خوشبختی مینوشد، اما امروز کسی در حال لذت از خواستهها و آرزوهایش، دچار خماری و سردرگمی نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آنکه چون تو زیر فلک شهریار نیست
آمد بهار خرم و کس شاد خوار نیست
اندر بهی شدنت بیابد بها بهار
تا تو بهی نیابی کس را بهار نیست
تا تو بهار یافتی از درد خستگی
[...]
کس را بر اختیار خدای اختیار نیست
بر دهر و خلق جز او کامگار نیست
قسمت چنان که باید کردست در ازل
و اندیشه را بر آنچه نهادست کار نیست
بر یک درخت هست دو شاخ بزرگ و این
[...]
سروی بهراستی چو تو در جویبار نیست
نقشی به نیکویی چو تو در قندهار نیست
جفت مهی اگرچه به خوبیت جفت نیست
یار شهی اگر چه به خوبیت یار نیست
زلف تو مشک بارد و بر مه زره شود
[...]
آن طبع را که علم و سخاوت شعار نیست
از عالمیش فخر و ز زفتیش عار نیست
جز چشم زخم امت و تعویذ بخل نیست
جز رد چرخ و آب کش روزگار نیست
آن دست و آن زبان که درو نیست نفع خلق
[...]
ساکن شو و تو طاعت ایزد کن اختیار
کز مرد بختیار جزین اختیار نیست
پرهیزگار باش و چه سودست پند من
که امروز روز مردم پرهیزگار نیست
مرد خدای شو که خدای است دستگیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.