بر تو پاشم ز بحر دانش خویش
سخنی همچو لؤلؤ و مرجان
بخت اگر یار و عقل رهبر تست
بنگاریش چون الف در جان
دشمنت را بهیچ رو منمای
گرچه او دوست کام گردد از آن
تشنه میباش از خضر میپذیر
منت آب چشمه حیوان
هر چه در آشکار باید خواست
عذر بر کردنش مکن پنهان
ور نیاید پسندت این گفتار
بر تو کس را نمیرسد تاوان
گر بدی از تو آید ار نیکی
نزد ابن یمین بود یکسان
زآنکه او را بهیچ کس طمعی
نیست الا برحمت یزدان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مخاطب خود میگوید که از دانش و حکمت خود به او بهرهمند خواهد کرد و سخنانی گرانبها و ارزشمند خواهد گفت. او تأکید میکند که اگر بخت و عقل با هم همراه باشند، میتوانند به درک عمیقتری از زندگی دست یابند. همچنین باید از دشمنان خود دوری کند و حتی اگر دشمن به او نزدیک شود، نباید او را نشان دهد. از طرفی، باید از علم و حکمت بهرهمند شود و از آب دانش استفاده کند. در نهایت، شاعر هشدار میدهد که اگر کسی به او چیزی ناپسند بگوید، نباید دچار خشم و کینه شود، چون در نهایت تنها نیکویی و رحمت الهی است که ارزش دارد.
هوش مصنوعی: من از دریای دانش خود برای تو سخنانی همانند مروارید و مرجان میگویم.
هوش مصنوعی: اگر شانس همراهت باشد و عقل راهنمای تو، باید آن را مانند الف که در جان توست، در نظر بگیری.
هوش مصنوعی: هرگز دشمن خود را به کسی نشان نده، حتی اگر او به طریقی به دوستی تبدیل شود.
هوش مصنوعی: اگر تشنه هستی، به خضر مراجعه کن و از او بخواه که به تو آب چشمه زندگی را بدهد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که باید به طور واضح و آشکار درخواست شود، نباید به صورت پنهانی و بهانهای عنوان شود.
هوش مصنوعی: اگر این گفتار مورد پسند تو نیست، هیچکس نمیتواند عواقب آن را تحمل کند.
هوش مصنوعی: اگر از تو بدی سر بزند، نیکی که در نزد ابن یمین باشد، هیچ تفاوتی ندارد.
هوش مصنوعی: چون او به هیچکس امید و طمعی ندارد جز به رحمت خداوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یاد کن: زیرت اندرون تن شوی
تو برو خوار خوابنیده، ستان
جعد مویانت جعد کنده همی
ببریده برون تو پستان
پیر فرتوت گشته بودم سخت
[...]
آمد ای شاه دوش ناگاهان
فیلسوفی به نزد من مهمان
پاک چون رای تو زدوده سخن
تیز چون تیغ تو گشاده زبان
گفت با من ز هر دری و شنید
[...]
جاودان شاد باد شاه جهان
دولت او قوی و بخت جوان
تندرستیش باد و روزبهی
کامکاری و قدرت و امکان
همچو دلها بدو فروخته باد
[...]
امهات و نبات با حیوان
بیخ و شاخند و بارشان انسان
بار مانند تخم خویش بود
سر بیابی چو یافتی پایان
چون سخنگوی بود آخر کار
[...]
ای ببالا بلای آزادان
آرزوی دلی و رنج روان
تنم از عشق تو نوان و نزار
دلم از رنج تو نژند و نوان
آرزوی جوان و پیری تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.