گنجور

 
ابن یمین

کسی خوش بر آید در این روزگار

که باشد بدستش یکی از سه کار

نخستین حکومت که آن منصبی است

کز آنجا گشاید بسی کار و بار

دوم کار سرهنگ تندست و تیز

که یکسان بود نزد او مور و مار

دگر کار از آن هر سه خواهند گیست

که خواهنده نندیشد از ننگ و عار

ز هر سو بدست آورد لوت و بوت

بشادی بر آرد زانده دمار

چو ابن یمین زین سه فرقه نبود

نشد لاجرم حاصل او را یسار

ز سستی اصحاب دولت کنون

بسختی بسر میبرد روزگار

سپهرا کفافی نخواهیش داد

ز هی بیحیائی ز خود شرم دار

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

مرا جود او تازه دارد همی

مگر جودش ابر است و من کشتزار

«مگر» یک سو افکن، که خود هم چنین

بیندیش و دیدهٔ خرد برگمار

ابا برق و با جستن صاعقه

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
عنصری

به از عید نشناسم از روزگار

نه از مدح خسرو به آموزگار

خداوند عالم کزو وقت ما

همه ساله عیدست لیل ونهار

یمین و امین اختر یمن و امن

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

بدین خرمی و خوشی روزگار

بدین خوبی و فرخی شهریار

چنان گشت گیتی که ما خواستیم

خدایا تو چشم بدان دور دار

خداوند گار جهان فرخست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه