گنجور

 
ابن یمین

شکرها میکنم در این ایام

که تهیدست گشته ام چو چنار

ز آنکه چون گل اگر زرم بودی

دست گیتی مرا نهادی خار

بستدندی بصد شکنجه و چوب

بقیاس جماعت زر دار

من چنین گشتمی که اکنونم

مفلس و با هزار عیب و عوار

شکر ایزد بر آن همیگویم

که درین فترت و تغلب کار

گرچه اندک بضاعتم باری

سودم آمد شکنجه بسیار

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

بر رُخَش زلف عاشق است چو من

لاجرم همچو منش نیست قرار

من و زلفین او نگونساریم

او چرا بر گل است و من بر خار؟

همچو چشمم توانگر است لبم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
دقیقی

زان مرکّب که کالبد از نور

لیکن او را روان و جان ازنار

زان ستاره که مغربش دهنست

مشرق او را همیشه بر رخسار

عنصری

بارگی خواست شاد بهر شکار

بر نشست و بشد بدیدن شار

فرخی سیستانی

ای دل نا شکیب مژده بیار

کامد آن شمسه بتان تتار

آمد آن سرو جلوه کرده به ناز

آمد آن گلبن خمیده ز بار

آمد آن بلبل چمیده به باغ

[...]

منوچهری

هست ایام عید و فصل بهار

جشن جمشید و گردش گلزار

ای نگار بدیع وقت صبوح

زود برخیز و راح روح بیار

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه