گنجور

 
ابن یمین

اهل خرد که دنیی فانی طلب کنند

جز بر سه چیز نیست در آن حالشان نظر

یا بر کمال عزت و یا اکتساب مال

یا بر حصول راحت این نفس خیره سر

خواهی که دسترس بودت بر مراد دل

بشنو بگوش هوش ز من پند معتبر

گر آرزوی عزت جاوید بایدت

بر کن دل از جهان که متاعیست مختصر

وز بهر سیم و زر پی دنیا همی دوی

باری بکوش تا بودت عقل راهبر

پایت مگر بگنج قناعت فرو شود

یا در کفت چو خاک شود بیعیار زر

ور میل خاطرت سوی آسایش دل است

پس جان خود مکن سپر ناوک خطر

زحمت مکش که روزی خلقان مقدرست

آنرا بجهد می نتوان کرد بیشتر

 
 
 
کاشی‌چینی - بازی جورچین ایرانی
شهید بلخی

در کوی تو ابیشه همی گردم ای نگار

دزدیده تا مگرت ببینم به بام بر

عنصری

سروست و بت نگار من آن ماه جانور

ار سرو سنگ دل بود و بت حریر بر

فرخی سیستانی

باری ندانمت که چه خو داری ای پسر

تا نیستی مرا و ترا هیچ درد سر

همچون مه دو هفته برون آیی از وثاق

همچون مه گرفته درون آییم ز در

رغم مرا چو سرکه مکن چون بمن رسی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

اخگر هم آتشست ولیکن نه چون چراغ

سوزن هم آهنست ولیکن نه چون تبر

کلکش چو مرغکیست دو دیده پر آب مشک

وز بهر خیر و شر زبانش دو شاخ وتر

منوچهری

آن سوسن سپید شکفته به باغ در

یک شاخ او ز سیم و دگر شاخ او ز زر

پیراهنیست گویی دیبا ز شوشتر

کز نیل ابره استش و از عاج آستر

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه