سر اکابر عالم نظام ملت و دین
توئیکه چون تو پسر مادر زمانه نزاد
هزار سال فلک گر بگرد مرکز خاک
کند طواف نیابد چو تو کریم نژاد
پس از هزار زبانم که داد وعده تو
بیا بگوی چه بندی ز کار بنده گشاد
نه لایقست که گویند طاعنان که ملک
جواب رای تو بر موجب سؤال نداد
بقول چون تو فصیحی اگر چنان گنگی
نکرد گوش مکن کو بقای جاه تو باد
کنون بر آتش شهرت زنیم آب کرم
ز خاک درگه عالیت بگذریم چو باد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عظمت و جایگاه والای یک شخصیت برجسته اشاره میکند و او را به عنوان کسی که در همه زمانها و مکانها بینظیر است، معرفی میکند. او به نقش این شخصیت در ملت و دین اشاره دارد و از او میخواهد که به مشکلات و سوالات بندگان پاسخ دهد. همچنین، شاعر به ناامیدی از توهینها و انتقادات اشاره کرده و بر لزوم حفظ مقام و جایگاه این شخص تاکید میکند. در نهایت، او اشاره میکند که باید با کرامت و بزرگواری از شهرت این شخصیت حفاظت کرد و بر آن افزود.
هوش مصنوعی: تو بزرگی و رهبری ملت و دین را در دست داری، و هیچ کس مانند تو در تاریخ به دنیا نیامده است.
هوش مصنوعی: اگر هزار سال هم آسمان دور مرکز زمین بچرخد و حرکت کند، هرگز کسی را مانند تو که اهل کرامت و نیکنژاد است، نخواهد یافت.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه هزاران بار از عشق و وعدهات سخن گفتم، حالا بگو چه راه حلی برای گرههای زندگیام داری؟
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شایسته نیست کسانی که خردهگیری میکنند، بگویند که پادشاه باید به نظرات بیاساس آنها پاسخ دهد یا به سؤالات نامعقول آنها جواب بدهد. در واقع، اشاره به این دارد که برخی انتقادها و سوالات ارزش پاسخگویی ندارند و بهتر است که مورد توجه قرار نگیرند.
هوش مصنوعی: اگر تو به زبانی شیوا صحبت کنی، دیگر نیازی نیست که به کسی که نمیتواند خوب صحبت کند گوش بدهی؛ زیرا در این صورت، ارج و مقام تو حفظ خواهد شد.
هوش مصنوعی: اکنون بر آتش نام و آوازهمان میریزیم، چونان که آب بر خاک میبارد و از درگاه بلند مرتبهات عبور میکنیم مانند باد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهان به کام خداوند باد و دیر زیاد
برو به هیچ حوادث زمانه دست مداد
درست و راست کناد این مثل خدای ورا
اگر ببست یکی در، هزار در بگشاد
خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد
[...]
خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد
که گاه مردم ازو شادمان و گه ناشاد
مباش غمگین یک لفظ یاد گیر لطیف
شگفت و کوته ، لیکن قوی و با بنیاد
یمین دولت شاه زمانه با دل شاد
بفال نیک کنون سوی خانه روی نهاد
بتان شکسته و بتخانه ها فکنده ز پای
حصارهای قوی بر گشاده لاد از لاد
هزار بتکده کنده قوی تر از هرمان
[...]
همی ستیزه برد زلف یار با شمشاد
شگفت نیست گر از وی همیشه باشم شاد
گهی بپیچد و بستر بسیجد از دیبا
گهی بتازد و زنجیر سازد از شمشاد
ز قیر بر گل خندان هزار سلسله بست
[...]
دگر نخواهم گفتن همی ثنا و غزل
که رفت یکسره بازار و قیمت سرواد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.