ایدوستان بکام دلم نیست روزگار
آری زمانه دشمن اهل هنر بود
رسمیست در زمانه که هر کم بضاعتی
رتبت بسیش ز اهل هنر بیشتر بود
دریا صفت که منصب خاشاک اندرو
بالای سلک گوهر و عقد درر بود
سهلست اگر جفا کشم از دور روزگار
زحمت نصیب مردم والاگهر بود
در آسمان ستاره بود بیشمار لیک
رنج کسوف بر دل شمس و قمر بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از ناراحتی و ناامیدی خود نسبت به وضعیت زمانه صحبت میکند. او اشاره دارد که در این دوران، هنر و هنرمندان مورد بیتوجهی و ناپسند قرار گرفتهاند و افرادی که کمپایهتر هستند، مقام و منزلت بیشتری دارند. شاعر به تضادهایی میان ارزشهای واقعی و موقعیتهای اجتماعی اشاره کرده و بیان میکند که اگر او مورد ظلم و جفایی قرار گیرد، این رنج نصیب کسانی است که بهخودیخود از احترام و مقام واقعی برخوردارند. در نهایت، او به تشبیه ستارهها و کسوف اشاره میکند که نشان میدهد علیرغم وجود استعدادها و زیباییهای بسیاری، رنج و مشکلاتی بر دوش کسانی که درخشان هستند، وجود دارد.
هوش مصنوعی: دوستان عزیز، خوشحالم که شما را دارم، اما روزگار بر وفق مراد دل من نیست. واقعاً باید بگویم که زمان بهدشمنی با اهل هنر برخاسته است.
هوش مصنوعی: در این زمانه، عجیبی است که هر کسی که از نظر مالی یا دارایی ضعیفتر است، معمولاً مقام و موقعیتی بالاتر از اهل هنر و هنرمندان دارد.
هوش مصنوعی: دریا مانند شخصیتهایی است که در آن، ذرات بیارزش و خاشاک به چشم میخورند، اما در عین حال، در اعماق آن جواهرات و مرواریدهای باارزش نیز وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر از دور روزگار دچار سختی و جفا شوم، برای مردم بزرگ و با شخصیت زحمت و تلاش نصیب میشود.
هوش مصنوعی: در آسمان ستارههای زیادی وجود دارد، اما سایهی کسوف بر دل خورشید و ماه، غمی خاص ایجاد کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا آفتاب چرخ چو زرین سپر بود
تا خاک زیر باشد و گردون زبر بود
تا ابر نوبهار مهی را مطر بود
تا در زمین و روی زمین بر، نفر بود
از دست دوست هر چه ستانی شکر بود
وز دست غیر دوست تبرزد تبر بود
دشمن گر آستین گل افشاندت به روی
از تیر چرخ و سنگ فلاخن بتر بود
گر خاک پای دوست خداوند شوق را
[...]
مشاطه تو جلوه ناز ای پسر بود
طاووس را چه حاجت مشاطه گر بود
با سایه همرهی نکنم شب بکوی تو
صاحب نظر ز سایه خود بر حذر بود
گر سیل خون ز دیده فشانیم دور نیست
[...]
ای بلهوس که آمده میهمان وعظ
وقتی بیا که زهر بکامت شکر بود
پژمرده دل زبان نگشایم بموعظت
شمشیر رامقابله باجانور بود
کسب کمال اهل جهان کسب زر بود
علامه آن بود که زرش بیشتر بود
نیک و بد زمانه بود کاش مثل هم
خارش بسر رسد گلش ار تا کمر بود
داد از نفس درازی این دل که همچو شمع
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.