بگوش جان من آید دمادم آوازی
که هست طایر جانرا هوای پروازی
بلی نشیمن او شاخسار سدره بود
چه میکند قفسی و اندرو نه دمسازی
بعقل و علم اگر پرورش دهی جانرا
ز سر غیب نماید بر او نهان رازی
مجردی چو مسیحا کجا که از سر وقت
بهر نفس که بر آرد نماید اعجازی
غذای طوطی جان تو شکر خرد است
عزیز دار مر او را که ارزد اعزازی
بود ز جهل گرش آرزوی نفس دهی
کسی بطعمه نداد ارزنی بشهبازی
بنزد ابن یمین کر چو مار خاک خوری
بهست از آنکه چو موری مسخر آزی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف پرواز روح و جستجوی حقیقت میپردازد. شاعر از طایر (پرنده) جان صحبت میکند که در جستجوی آزادی و پرواز است، و اشاره میکند که درخت سدره نشیمنگاه این روح است. او بر این نکته تأکید میکند که اگر عقل و علم، جان را پرورش دهند، رازهای نهان خود را نمایان میکند. شاعر به مجرّد بودن مسیح اشاره میکند و اهمیت تغذیه معنوی را همچون شکر برای طوطی جان تأکید میکند. همچنین میگوید اگر انسان به جهل تن دهد، آرزوی نفسانی او را به قفسی محدود میکند. در نهایت، او اشاره میکند که کلمات و داناییها میتوانند انسان را از جهل رهایی بخشند و به زندگی معنادارتر سوق دهند.
هوش مصنوعی: صدای آواز پرندگان به گوش جان من میرسد و احساس میکنم که روح من میل به پرواز دارد.
هوش مصنوعی: بله، خانه او همچون درخت سدر است. چه فایدهای دارد که او را در قفسی نگهدارند در حالی که هیچ همصحبتی در آنجا نیست؟
هوش مصنوعی: اگر به عقل و دانش جان خود را پرورش دهی، آنگاه اسرار نهان از جهان غیب بر تو روشن خواهد شد.
هوش مصنوعی: مجردی مانند مسیحا وجود ندارد که هرگاه بخواهد، برای یک نفس به معجزهای دست یازد.
هوش مصنوعی: غذای طوطی، جان تو از شکر و خرد است، عزیزم، او را گرامی بدار که ارزش ویژهای دارد.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال رضایت و خوشنودی نفس کسی باشی که از نادانی و جهل رنج میبرد، مانند این است که به او غذایی دهید، در حالی که او لایق و شایستهاش نیست.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که بودن کنار کسی که در مقام و ارزش بالاتری قرار دارد، بهتر از بودن در کنار شخصی ضعیف و خرافاتی است. بودن در کنار کسی که به گونهای نیرومند و تاثیرگذار است، ارزش بیشتری دارد تا اینکه در کنار کسی که فقط بهطور سطحی و بدون زیرساختهای واقعی درخشش دارد، باشیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زهی ! جمال تو بر ماه کرده طنازی
سزاست بر سر خوبان تو را سرافرازی
به چشم طنز کنی گر کنی به ماه نظر
بدان جمال تو را هست جای طنازی
به دست قهر ز لشکر گه جمال همی
[...]
چو تیر غمزه بناز و کرشمه اندازی
نشانه از دل مسکین من کن ای غازی
نخست با تو بالبازی اندر آمده ام
چو دل نماند تن در دهم بجانبازی
مرا چو جان بباری شد است قربانت
[...]
سریر سلطنت اکنون کند سرافرازی
که سایه بر سرش افکند خسرو غازی
فلک کلاه غرور این زمان ز سر بنهد
که هست افسر شه بر سر سرافرازی
خطاب خسرو انجم کنون بگردانند
[...]
چو برقع از رخ زیبای خود براندازی
بگو نظارگیان را صلای جانبازی
ز روی خوب نقاب آنگهی براندازی
که جان جمله جهان ز انتظار بگدازی
نقاب روی تو، جانا، منم که چون گویم:
[...]
اگر کلاله مشکین ز رخ براندازی
کنند در قدمت عاشقان سراندازی
اگر به رقص درآیی تو سرو سیم اندام
نظاره کن که چه مستی کنند و جانبازی
تو با چنین قد و بالا و صورت زیبا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.