گنجور

 
ابن یمین

فرخنده طالعی بود آنرا که هر پگاه

کز تاب آفتاب شود با فروغ ماه

آید بگوشش از لب میگون تو سلام

چشمش کند بطلعت میمون تو نگاه

گفتم که بار عشق تو ایجان نازنین

بر کوه اگر بود شود از ضعف همچو کاه

زان بیشتر که چشمه آبحیات تو

گردد نهفته در ظلمات از خط سیاه

بگذار تا ازو چو خضر شربتی خورم

در گردن من ار بودت هیچ ازین گناه

ابن یمین ز غمزه مست تو ترکتاز

بس دوست دارد چه بناموس گاهگاه

گویند شوخیش همه ز آنست کش بناز

پیوسته حاجبان تو دارند در پناه

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه

تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه

چون جامه‌ها به وقت مصیبت سیه کنند

من موی از مصیبت پیری کنم سیاه

قطران تبریزی

ای نیکخوی مردم ای نیک خوی شاه

تو نیکخواه شاه و ترا بخت نیکخواه

اندر میان رزم نمانی مگر بشیر

اندر میان بزم نمانی مگر بماه

هم آلت نبیدی و هم آلت سلاح

[...]

مسعود سعد سلمان

ای روی تو به خوبی افزون ز مهر و ماه

بهرام روز باده بهرام رنگ خواه

اندوه این جهان مخور ای ماه شاد باش

کامروز شادمانست از تخت و تاج شاه

افروخته ست طبعش و افراخته محل

[...]

وطواط

ای یک غلام تو به گه حرب صد سپاه

اندر جوار جاه تو اسلام را پناه

مقبل‌ترین عالمی و طالع تو را

هشت آسمان معسکر و هفت اختران سپاه

موج سخاوت تو رسیده به شرق و غرب

[...]

سوزنی سمرقندی

چون در هوای دل تن من گشت پادشاه

آمد به پیش سینه من از سفه سپاه

لشکرگه سفاهت من عرضه داد دیو

من ایستاده همبر عارض بعرضه گاه

دیو سیه گلیم بران بود تا کند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه