فرخنده طالعی بود آنرا که هر پگاه
کز تاب آفتاب شود با فروغ ماه
آید بگوشش از لب میگون تو سلام
چشمش کند بطلعت میمون تو نگاه
گفتم که بار عشق تو ایجان نازنین
بر کوه اگر بود شود از ضعف همچو کاه
زان بیشتر که چشمه آبحیات تو
گردد نهفته در ظلمات از خط سیاه
بگذار تا ازو چو خضر شربتی خورم
در گردن من ار بودت هیچ ازین گناه
ابن یمین ز غمزه مست تو ترکتاز
بس دوست دارد چه بناموس گاهگاه
گویند شوخیش همه ز آنست کش بناز
پیوسته حاجبان تو دارند در پناه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی معشوق است. شاعر از فرخنده بودن لحظات صبحگاهی سخن میگوید که با تابش آفتاب و نور ماه همراه است و سلام معشوق را به گوشش میرساند. او به زیبایی چشمان معشوق اشاره میکند و میگوید که عشق او همانند کوههای بلند میتواند انسان را ضعیف کند، اما در عین حال چشمه حیاتش در اعماق وجودش نهفته است. شاعر آرزو میکند که از این عشق همانند خضر نوشیدنی بنوشد و از گناهان مهر و محبت خود عذرخواهی میکند. او همچنین به شوخی معشوق و محبتهایش اشاره دارد که باعث جذابیت و محبوبیت او شده است.
هوش مصنوعی: شخصی که هر روز صبح، با نور آفتاب و درخشش ماه شروع میکند، خوشبخت و خوششانس است.
هوش مصنوعی: صدای سلامی از لبان زیبا و میگون تو به گوشش میرسد و نگاهی که به چهرهٔ زیبا و میمون تو میاندازد، او را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: گفتم که اگر عشق تو ای جان عزیزم بر کوه تحمیل شود، آنقدر ضعیف خواهد شد که مانند کاه خواهد گردید.
هوش مصنوعی: هرچه چشمه زندگی تو بیشتر در تاریکی و در عمق خطوط سیاه پنهان شود، اهمیت و ارزشش بیشتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: اجازه بده تا مانند خضر، از او نوشیدنی بگیرم، حتی اگر این کار در نظر تو گناهی باشد.
هوش مصنوعی: ابن یمین از زیبایی و جاذبهی عشق تو به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و این عشق او را به هیجان آورده است. او به شدت به تو علاقهمند است و نمیتواند از یاد تو بیرون برود.
هوش مصنوعی: میگویند که آوازه بازیگوشی تو به خاطر این است که همیشه در کنار تو افرادی هستند که از تو حمایت میکنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه
چون جامهها به وقت مصیبت سیه کنند
من موی از مصیبت پیری کنم سیاه
ای نیکخوی مردم ای نیک خوی شاه
تو نیکخواه شاه و ترا بخت نیکخواه
اندر میان رزم نمانی مگر بشیر
اندر میان بزم نمانی مگر بماه
هم آلت نبیدی و هم آلت سلاح
[...]
ای روی تو به خوبی افزون ز مهر و ماه
بهرام روز باده بهرام رنگ خواه
اندوه این جهان مخور ای ماه شاد باش
کامروز شادمانست از تخت و تاج شاه
افروخته ست طبعش و افراخته محل
[...]
ای یک غلام تو به گه حرب صد سپاه
اندر جوار جاه تو اسلام را پناه
مقبلترین عالمی و طالع تو را
هشت آسمان معسکر و هفت اختران سپاه
موج سخاوت تو رسیده به شرق و غرب
[...]
چون در هوای دل تن من گشت پادشاه
آمد به پیش سینه من از سفه سپاه
لشکرگه سفاهت من عرضه داد دیو
من ایستاده همبر عارض بعرضه گاه
دیو سیه گلیم بران بود تا کند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.