گنجور

 
ابن یمین

ای ز جام می عشق تو خرد رفته ز هوش

لب و دندان ترا لعل و گهر حلقه بگوش

عکس یاقوت لبت سوی بدخشان بردند

آمد اندر رگ کان خون دل لعل بجوش

پاسخ تلخ تو و خنده شیرین با هم

نوش در نیش نهان گشته و نیش اندر نوش

روی زیبای تو از زلف گره کردارت

گشته چون آب ز باد سحری جوشن پوش

دوش سیلاب غمم تا بسر زانو بود

امشب ایدوست چه تدبیر که بگذشت ز دوش

دل من بسته زنجیر سر زلف تو شد

با گرفتار خود ای سست وفا سخت مکوش

عهد بستی که در وصل گشائی بر من

چو وفا نیستت ای دلبر بد عهد خموش

بخت با ابن یمین دست در آغوش کند

گر شود با تو شبی تا بسحر دست آغوش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

دوش تا روز من از عشق تو بودم به خروش

تو چه دانی که چه بود از غم تو بر من دوش

می زدم آب صبوری زد و دیده بر دل

چون دل از آتش عشق تو برآوری جوش

گاه چون نای بدم از غم تو با ناله

[...]

سوزنی سمرقندی

اندر آورد سپهر از ره تشریف بگوش

حلقه بندگی میراتابک بر غوش

چرخ در گوش کشد حلقه فرمان ورا

دهر مرغاشیه دولت او را بر دوش

تا کله گوشه رسانید ز اقبال بچرخ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
سعدی

هر که فریاد‌رس روز مصیبت خواهد

گو در ایام سلامت به جوانمردی کوش

بنده حلقه به گوش ار ننوازی برود

لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش

حکیم نزاری

ای دل از گردش ایام مخالف مخروش

با قضایی که ز تدبیر برون است مکوش

غم بگذشته و اندیشه ی آینده هباست

حال دریاب و مخور بیهُده اندوه می نوش

دوش بگذشت و مبر رنج که نو باز آری

[...]

امیرخسرو دهلوی

آن سخن گفتن تو هست هنوزم در گوش

وان شکر خنده شیرین تو از چشمه نوش

گریه می آیدم از دور به آواز بلند

که ازان گریه نمی آیدم آواز به گوش

سر و قد، از چمن سبز به بیرون چه روی؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه