ای ز جام می عشق تو خرد رفته ز هوش
لب و دندان ترا لعل و گهر حلقه بگوش
عکس یاقوت لبت سوی بدخشان بردند
آمد اندر رگ کان خون دل لعل بجوش
پاسخ تلخ تو و خنده شیرین با هم
نوش در نیش نهان گشته و نیش اندر نوش
روی زیبای تو از زلف گره کردارت
گشته چون آب ز باد سحری جوشن پوش
دوش سیلاب غمم تا بسر زانو بود
امشب ایدوست چه تدبیر که بگذشت ز دوش
دل من بسته زنجیر سر زلف تو شد
با گرفتار خود ای سست وفا سخت مکوش
عهد بستی که در وصل گشائی بر من
چو وفا نیستت ای دلبر بد عهد خموش
بخت با ابن یمین دست در آغوش کند
گر شود با تو شبی تا بسحر دست آغوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر عاطفی، به عشق و احساسات عاشقانه میپردازد. شاعر از عشق عمیق به معشوق خود و زیباییهای ظاهری و باطنی او سخن میگوید. او به تأثیر عشق بر عقل و هوش اشاره دارد و به تضاد بین پاسخ تلخ معشوق و خنده شیرینش اشاره میکند. شاعر از غم و اندوه ناشی از فاصلهاش با معشوق میگوید و درباره زنجیر زلف و عهدی که بین آنها بسته شده، صحبت میکند. در نهایت، احساس ناامیدی و در عین حال امید به وصال و نزدیکی مجدد را بیان میکند.
هوش مصنوعی: عشق تو مرا به حدی مست کرده که دیگر نمیتوانم خود را کنترل کنم. لب و دندانهای تو مانند لعل و جواهر زیبا هستند که بر زیباییات میافزایند و به جذابیت تو بیشتر جلوه میدهند.
هوش مصنوعی: عکس زیبایی و درخشش لبهای تو را به بدخشان بردند، و اکنون در رگهای من، خون دل به مانند لعل در حال جوشیدن است.
هوش مصنوعی: پاسخ تلخ تو و خنده شیرین در قالبی پنهان و متضاد به هم مرتبط هستند؛ به طوری که جدال و تضاد بین این دو در یک نوشیدنی نهفته است. در واقع، کنایه از این است که هر دو حالت در یک جایی جمع شده و یکدیگر را تحت تأثیر قرار میدهند.
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو به خاطر گیسوی پیچیدهات مانند آبی است که در باد صبحگاهی به جوش میآید.
هوش مصنوعی: دیشب، اندوه من به قدری زیاد بود که تا زانویم بالا آمده بود. امشب، چه تدبیری اندیشیدهام که آن اندوه از دوشم رفته است.
هوش مصنوعی: دل من به زنجیر موهای تو گرفتار شده است. ای بیوفا، بیجهت تلاش نکن که من نه میتوانم و نه میخواهم از این بند رها شوم.
هوش مصنوعی: تو قول دادی که در پیوند با من گشودهدل باشی، اما چون وفا نداری ای معشوق بیوفا، بهتر است سکوت کنی.
هوش مصنوعی: اگر بخت و اقبال دست شما را بگیرد و با شما شب را تا سپیده دم به خوشی بگذارند، زندگی به شکل بهتری خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش تا روز من از عشق تو بودم به خروش
تو چه دانی که چه بود از غم تو بر من دوش
می زدم آب صبوری زد و دیده بر دل
چون دل از آتش عشق تو برآوری جوش
گاه چون نای بدم از غم تو با ناله
[...]
اندر آورد سپهر از ره تشریف بگوش
حلقه بندگی میراتابک بر غوش
چرخ در گوش کشد حلقه فرمان ورا
دهر مرغاشیه دولت او را بر دوش
تا کله گوشه رسانید ز اقبال بچرخ
[...]
هر که فریادرس روز مصیبت خواهد
گو در ایام سلامت به جوانمردی کوش
بنده حلقه به گوش ار ننوازی برود
لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش
ای دل از گردش ایام مخالف مخروش
با قضایی که ز تدبیر برون است مکوش
غم بگذشته و اندیشه ی آینده هباست
حال دریاب و مخور بیهُده اندوه می نوش
دوش بگذشت و مبر رنج که نو باز آری
[...]
آن سخن گفتن تو هست هنوزم در گوش
وان شکر خنده شیرین تو از چشمه نوش
گریه می آیدم از دور به آواز بلند
که ازان گریه نمی آیدم آواز به گوش
سر و قد، از چمن سبز به بیرون چه روی؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.