روی زیبای ترا نیست در آفاق نظیر
چشم بد دور ز رخسار تو ای بدر منیر
از غم عارض چون شیر و لب چون شکرت
در گدازست تنم همچو شکر اندر شیر
ناوک غمزه خونریز مزن بر دل من
نیست محتاج کمان گوشه ابروت بتیر
هست رخسار من از عشق تو در خون جگر
همچو در آب بقم غرق شده برگ زریر
گفتم ایدوست دلم بسته زلفین تو شد
گفت دیوانه همان به که بود در زنجیر
دلم از حلقه زلفت نرود جای دگر
کی تواند که رود پای فرو رفته بقیر
جان فدا میکنم اما بفدا باز نرست
هر که در بند سر زلف بتان گشت اسیر
خواهم ایدوست که جان بر تو فشانم روزی
لیک ترسم نپذیری که متاعیست حقیر
گر گنه کرد که شد ابن یمین بنده تو
تو بزرگی کن و بر بنده خود خرده مگیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و شوق عمیق شاعر به محبوبش است. شاعر زیبایی بینظیر محبوب را توصیف میکند و اظهار میدارد که از غم دوری او رنج میبرد. او از زخمهایی که عشقش به دلش زده سخن میگوید و میگوید که دلش به زلفهای محبوب بسته شده و نمیتواند از آن رها شود. شاعر آرزو دارد که جانش را برای محبوبش فدای کند، اما از اینکه محبوب ممکن است او را نپذیرد، نگران است. در نهایت، او به عظمت محبوب اشاره میکند و از او میخواهد که بر بندگیاش خرده نگیرد.
هوش مصنوعی: زیبایی تو در هیچ کجای عالم نظیری ندارد. ای ماه روشن، از چشمان حسود دور بمان.
هوش مصنوعی: غصهام مثل شیر سنگین و سنگین است و لبهایم مانند شکر، شیرین و نرم. تنم بیحال و ذوب شده است، درست مثل شکر در شیر.
هوش مصنوعی: عزیزم، چشمان زیبای تو به اندازهای قوی هستند که نیازی به تیر کمان ندارند، چون نگاهت به دل من آسیب میزند و باعث زخمهای عمیق میشود.
هوش مصنوعی: چهره من از عشق تو شبیه به برگ زریر است که در آب غرق شده و حالتی غمگین و زخمی دارد. درد و رنج عشق باعث شده تا حالت من به گونهای باشد که انگار در خون جگر فرورفتهام.
هوش مصنوعی: به کسی که دوستش دارم گفتم دل من به زلفهای تو وابسته است. او پاسخ داد که دیوانهی عشق بهتر است که در بند همان زنجیر باشد.
هوش مصنوعی: دل من از حلقههای موی تو جدا نمیشود و هیچکس نمیتواند به جای دیگری برود، چون پای من در این گل و لای فرو رفته است.
هوش مصنوعی: من جانم را فدای معشوق میکنم، اما به خاطر او از خودم جدا نمیشوم. هر کسی که در دام زلفهای زیبای معشوق گرفتار شود، هیچوقت رهایی نخواهد یافت.
هوش مصنوعی: خواهم به تو عشق ورزم و جانم را در راهت فدا کنم، اما میترسم که این محبت را نپذیری چون ارزش چندانی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر بندهات، ابن یمین، گناهی کرده است، تو که بزرگتر و بالاتر هستی، او را ببخش و به او خرده نگیر.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چاکرانت به گه رزم چو خیاطانند
گرچه خیاط نیند، ای ملک کشور گیر
به گز نیزه قد خصم تو میپیمایند
تا ببرند به شمشیر و بدوزند به تیر
بوستان سبز شد و مرغ در آمد به صفیر
ناله مرغ دلارام تر از نغمه زیر
ابر فروردین گویی به جهان آذین بست
که همه باغ پرندست و همه راغ حریر
گه زرهباف شود باد و گهی جوشندوز
[...]
ای خردمند و هنر پیشه و بیدار و بصیر
کیست از خلق به نزدیک تو هشیار، و خطیر
گر خطیر آن بودی کهش دل و بازوی قوی است
شیر بایستی بر خلق جهان جمله امیر
ور به مال اندر بودی هنر و فضل و خطر
[...]
در زمانی بجهان آن دو بگردند دلیر
وز جهانی بزمان آن دو بر آرند دمار
چون نگه کرد بدان دخترکان مادر پیر
سیر بودند یکایک، چه صغیر و چه کبیر
کردشان مادر بستر همه از سبز حریر
نه خورش داد مر آن بچگکان را و نه شیر
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.