گنجور

 
ابن عماد

از ما طمع وصال داری

الحق هوسی محال داری

وصلم نتوان به خواب دیدن

این چیست که در خیال داری

جایی که صبا گذر ندارد

آیا تو کجا مجال داری

هیهات که کوه برنتابد

این غم که تو احتمال داری

گر خود به مثل چو کوه گردی

کی طاقت این جمال داری

آشفته و تیره‌حال باشی

تا میل به زلف و خال داری

چند اختر بخت خویشتن را

در عقده این وبال داری

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
منتسب به هر دو سخنور
مهستی گنجوی

از من طمع وصال داری

الحق هوس محال داری

ابن عماد

همین شعر » بیت ۱

از ما طمع وصال داری

الحق هوسی محال داری

مهستی گنجوی

از من طمع وصال داری

الحق هوس محال داری

وصلم نتوان به خواب دیدن

این چیست که در خیال داری

جائی که صبا گذر ندارد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه