بر ذوالجناح شد چو شه بیسپه سوار
گفتی که آفتاب عیان شد ز کوهسار
کلثوم در برابرش آمد علم به کف
زینب به پیش مرکب او شد رکابدار
گفتش روی و میرودم روح از بدن
باز آی پیش از آنکه بمیرم در انتظار
در آتش است بیتو دل و جان من مگر
آبی زند بر آتش من چشم اشکبار
دور از تو زندگی به چه کار آیدم دگر
بعد از تو خاک بر سر من باد و روزگار
نبود روا تو کشته ومن زنده در جهان
بادا فدایی تو من و همچو من هزار
بگذار سیر سیر گل عارضت کنم
عمر و امید کو که ببینم دگر بهار؟
پیش آر سر که بوسه زنم بر گلوی تو
زان پیشتر که سر بردت شمر نابکار
ما بیتو در میانهٔ این قوم چون کنیم
راهی نه در فرار و پناهی نه درقرار
شاه شهید چون بشنید این سخن کشید
سوزنده آهی از دل و بگریست زار زار
گفتا که نوشداروی دوری صبوری است
دل را بده رضا به قضاهای کردگار
دارم وصیتی بشنو از زبان من
آنرا به جای آر پس از من به جان من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شخصی به نام ذوالجناح، با حالتی غمگین و در کمال اشتیاق به نزد شاه میآید. او از وضعیت خود و احساساتش میگوید که بدون کنار هم بودن با محبوبش، زندگی برایش بیمعناست و منتظر لحظهای است که دوباره او را ببیند. او از آتش دل و اشکهایش سخن میگوید و به او میگوید که بدون او، زندگیاش بیفایده است. این ابراز احساسات در حالی است که شاه شهید به شنیدن این کلمات، به شدت متاثر شده و به گریه میافتد. او سپس میگوید که صبر باید بر درد دوری غلبه کند و وصیتی برای پس از خود دارد که باید به اجرا درآید. این شعر به عواطف عمیق و احساس جدایی و انتظار اشاره دارد.
هوش مصنوعی: وقتی فرمانده، سوار بر اسب ذوالجناح شد، به نظر میرسید که خورشید از میان کوهها نمایان شده است.
هوش مصنوعی: کلثوم بهوسیله علم و دانش در برابر او قرار گرفت و زینب بهعنوان رکابدار مرکب او شد.
هوش مصنوعی: او گفت که پیش رویت میروم، اما روح از بدنم خارج شده است. پیش از آنکه بمیرم، باز بیا و مرا نجات بده.
هوش مصنوعی: دل و جان من بیتو در آتش میسوزند، مگر اینکه چشمان اشکبارم به آتش من آب بزنند و آن را خاموش کنند.
هوش مصنوعی: بدون تو زندگی برایم هیچ معنا ندارد. بعد از تو، هر چیزی که داشتهام مانند خاک بر سرم میافتد و روزگار برایم تیره و بیفایده است.
هوش مصنوعی: در این دنیا اگر من کشته شوم و تو زنده باشی، برای من غیرقابل قبول است. من فدای تو هستم و همچون من هزاران نفر دیگر نیز وجود دارند که به همین شکل احساس میکنند.
هوش مصنوعی: بگذار تا با چهرهی زیبای تو زندگیام را پر کنم و به من بگو کجا امیدی هست تا دوباره بهار را ببینم؟
هوش مصنوعی: سر خود را به جلو بیاور که من بر گلویت بوسه بزنم، پیش از آنکه شمر بدکار آن را از تو بردارد.
هوش مصنوعی: ما در میان این مردم بدون تو چه کنیم؟ نه میتوانیم فرار کنیم و نه جایی برای آرامش داریم.
هوش مصنوعی: امیر شهید وقتی این حرف را شنید، آهی سوزناک از دل کشید و به شدت گریه کرد.
هوش مصنوعی: گفت که برای درمان درد فاصله، صبر بهترین داروست. دل را باید راضی کرد به مقدراتی که خداوند مقرر کرده است.
هوش مصنوعی: من وصیتی دارم که میخواهم از زبانم بشنوی و بعد از من به آن عمل کنی، چون این وصیت به جان من وابسته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام ترّ و سیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او سیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.