ز حال من خبرت نیست کز فراق تو چونم
همی ز بسکه کنم گریه غرق لجه خونم
که تا به زلف چو زنجیر توکنند به قیدم
همیشه با دل پرخون به درس ومشق جنونم
علاج درد دل از غم سکون وصبر شد اما
کنم چه چاره که از دست رفته صبر وسکونم
ز قید مهر توهرگز برون نمی رودم دل
ز قیدعالم امکان اگر کنند برونم
مرا زعشق تواقبال شدبلند ولیکن
بسی ز درد فراقت شکسته بال وزبونم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.