لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
بلند اقبال

یک آه اگر از دل صد چاک برآرم

دود ازشرر دل ز نه افلاک برآرم

چون دامن گلچین شده دامان من از بس

خوناب دل ازدیده نمناک برآرم

روزی به سر تربتم از پای گذارم

درم کفن خویش وسر از خاک برآرم

صد سوز مرا بر جگر از غصه فزاید

گر تیر تو را از دل صد چاک برآرم

ترسم فتد آتش به من وهر چه به عالم

هرگه نفسی از دل غمناک برآرم

گفتم که چه خواهی کنی از زلف بگفتا

ماری به سر دوش چو ضحاک برآرم

گردد چو بلند اقبال ار بخت مرا یار

کام دل از آن دلبر بی باک برآرم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جامی

هر شب دم گرم از دل غمناک برآرم

وز تف جگر دود ز افلاک برآرم

تا کی ز غمت خاک به سر ریزم ازان روز

اندیشه همی کن که سر از خاک برآرم

بی روی تو با لاله و گل چون رهم از آه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه