ساقی دگر شراب به جام از سبو مریز
مستم ز چشم تو میم اندر گلومریز
ناسورکرد زخم دل من ز بوی تو
با شانه مشک این همه از چین مومریز
رحمی به بلبل آور ودرگلستان مرو
از رنگ وبوی خویش ز گل رنگ وبو مریز
از زلف دل ز پیر وجوان بیش از این مبر
چوگان خویش را ببر این قدر گو مریز
خواهم که جان به پای تو ریزم به أذن تو
قابل نی وقبول کن از من مگو مریز
همچون مگس به سر زند از غم شکرفروش
شیرین لبا دگر شکر ازگفتگو مریز
هست ار رقیب با تو مشوتندوترش رو
ای دوست پیش خصم مرا آبرو مریز
حیف است کز نظر برود رنگ لعل دوست
ای دیده خون دل دگر از هجر او مریز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.