گنجور

 
بیدل دهلوی

هوس‌پیمایی جاهت خمارآلود غم دارد

رعونت‌ گر نخواهی نقش پا هم جام‌جم دارد

مزاج آتشین‌کم نیست چون‌گل خرمن ما را

به آن‌ برقی‌ که باید سوخت‌خود را رنگ هم دارد

چه نقصان گر کدورت سرخط پیشانی ما شد

دبیر طالع ما خامهٔ مشکین رقم دارد

دماغ‌آرای وهمیم از حباب ما چه می‌پرسی

شراب محمل ما شیشه بر طاق عدم دارد

چسان رام‌کمند ناله‌گردد وحشی چشمی

که خواب ناز هم در حلقهٔ آغوش رم دارد

علاجی نیست غیر از داغ زخم خاکساران را

که چاک جاده یکسر بخیهٔ نقش قدم دارد

بود خونریزتر گر راستی شد پیشهٔ ظالم

چو شمشیری که افتد راست خم اکثر دودم دارد

دل از همدوشی عکس تو بر آیینه می‌لرزد

که او مست می نازست و این دیوار نم دارد

ز ما و من نشد محرم نوای عافیت ‌گوشم

همه افسانه است این محفل اما خواب کم دارد

در این غارت‌سرا مشت غبار رفته بر بادم

به آرامم سجود آستانت متهم دارد

به رنگی تشنهٔ شوقم خراش زخم الفت را

که خار وادی مجنون به پای من قسم دارد

سراغ رفته‌گیر از هرچه می‌یابی نشان بیدل

همه گر نام باشد در نگین نقش قدم دارد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

فراق دیدن جانان دل و جانم دژم دارد

دلم پر آب و چین دارد تنم پر تاب و خم دارد

کسی کو گم کند یاری که ده خوبی بهم دارد

سزد گر نالد از دردش ولیکن سود کم دارد

ایا شاهی که تیغ تو زمین را زیر دم دارد

[...]

مولانا

اگر صد همچو من گردد هلاک او را چه غم دارد

که نی عاشق نمی‌یابد که نی دلخسته کم دارد

مرا گوید چرا چشمت رقیب روی من باشد

بدان در پیش خورشیدش همی‌دارم که نم دارد

چو اسماعیل پیش او بنوشم زخم نیش او

[...]

فضولی

بحالم التفات آن ماه رو بسیار کم دارد

دل از کم التفاتیهای او بسیار غم دارد

دمی از مهر بیند سوی من آن مه دمی از کین

بسان صبح تیغ التفات او دو دم دارد

چه خوش باغیست عالم پر گل و سوسن چه سود اما

[...]

کلیم

ز مژگان تو لوح سینه ها از خون رقم دارد

رقم سرخ است با چندین سیاهی کاین قلم دارد

به از دل خلوتی خواهم که پنهان سازمت آنجا

که از مژگان تو چون سبحه دلها ره بهم دارد

زبار منت احسان اگر آگه شوی دانی

[...]

صائب تبریزی

نمی‌گردد به خاطر هیچ کس را فکر برگشتن

چه خاک دلنشین است این که صحرای عدم دارد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه