قضا تا نقش بنیاد من بیکار میبندد
حنا میآرد و در پنجهٔ معمار میبندد
ز چاک سینه بیروی تو هرجا میکشم آهی
سحر شور قیامت بر سرم دستار میبندد
مگر شرم خیالت نقش بر آبی تواند زد
سراپایم عرق آیینهٔ دیدار میبندد
بساط عبرت این انجمن آیینهای دارد
که تا مژگان بهم آوردهای زنگار میبندد
نمیدانم به یاد او چسان از خود برون آیم
دل سنگین به دوش نالهام کهسار میبندد
در آن محفلکه من حیرتکمین جلوهٔ اویم
فروغ شمع هم آیینه بر دیوار میبندد
به رعنایی چو شمع ازآفت شهرت مباش ایمن
رگ گردن ز هر عضوت سری بر دار میبندد
چه دارد قابلیت جز می تکلیف پیمودن
در این محفل همین دوشم به دوشم بار میبندد
زمان فرصت ربط نفس با دل غنیمت دان
کزین تار این گره چون باز شد دشوار میبندد
اسیر مشرب موجم کزان مطلق عنانیها
گرش تکلیف برگشتن کنی زنّار میبندد
به مخموری ز سیر این چمن غافل مشو بیدل
که خجلت در به روی هر که شد مختار میبندد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شاعر در این ابیات به احساسات و تردیدهای خود درباره عشق و زیبایی میپردازد. او از قضا و سرنوشت شکایت میکند که نظارهگر زندگیش است و با حسرت به یاد محبوب میافتد. شاعر از عواطف شدیدش در مواجهه با زیبایی معشوق سخن میگوید و اشاره میکند که یاد او چطور به او سختی میدهد و دلش را سنگین میکند. او در این بیان، حیرت و شگفتی خود را در حضور معشوق و تلاطم احساسی که این عشق برایش به وجود آورده، توصیف میکند. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره دارد که در زندگی نمیتوان از زیباییها دور شد و همواره باید به عشق و یاد آن پایبند بود، چرا که این عشق سرمنشأ تمامی احساسات و زیباییهاست.
هوش مصنوعی: به محض اینکه تقدیر و سرنوشت به ساختن شخصیت من مشغول است، حنای زیبا آورد و در دست سازنده و معمار میگذارد.
هوش مصنوعی: از دل شکستهام که بیتو سینهام را میفشرد و هر جا که میروم، آهی از دل برمیآید. این آه، در سحرگاهان، مانند روز قیامت بر سرم سایه میافکند و مانند دستاری بر آن مینشیند.
هوش مصنوعی: آیا تصویر تو میتواند چنان در ذهنم ثبت شود که تمام وجودم را عرق عرق کند؟ دیدن تو برایم مثل آینهای است که جلوهگر زیباییام میشود.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که این جمع، به نوعی فضایی برای عبرت و آموزشه و در دل آن، آینهای وجود دارد. هر زمان که مژگان و اشکها به هم بیفتند، این آینه کدر میشود و مانع مشاهده حقیقت میشود. بنابراین، باید مراقب بود که احساسات و غمها بر درک ما از واقعیت تأثیر نگذارند.
هوش مصنوعی: نمیدانم چگونه به یاد او از خودم بیرون بیایم، در حالی که دل سنگینی دارم و نالهام مانند صدای کوه به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: در آن مجلس که من در حال حیرت و شگفتی هستم، جذابیت و زیبایی او چنان است که حتی نور شمع نیز بر دیوار انعکاس مییابد.
هوش مصنوعی: به زیبایی و جاذبهای چون شمع، از خطر شهرت ایمن نباش. هر بخشی از وجود تو ممکن است تحت تأثیر قرار گیرد و بر تو خطری ایجاد کند.
هوش مصنوعی: این محفل جز بار مسئولیت چیست؟ تنها چیزی که در اینجا بر دوش من قرار دارد، انجام وظایف است.
هوش مصنوعی: فرصتهایی که برای ارتباط میان روح و دل فراهم میشود را غنیمت بشمار، زیرا زمانی که گرهها و مشکلاتی که در زندگی وجود دارد، باز شوند، دیگر به راحتی بسته نمیشوند و ممکن است سختتر شوند.
هوش مصنوعی: من در دنیای پرهیاهو و نااستوار زندگی میکنم و اگر بخواهی که من به گذشته یا به جایی دیگر برگردم، بندهای دلبستگی را محکمتر میکند.
هوش مصنوعی: از شادابی و زیبایی این باغ غافل مشو، بیدل؛ زیرا شرم و خجالت بر هر کسی که انتخاب داشته باشد، در را میبندد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چمنپیرا نه گل را دسته در گلزار میبندد
که گل در روزگار حسن او زنار میبندد
چو عشق بیتکلف دست بردار از خودآرایی
که بتوان زیج بستن عقل تا دستار میبندد
تو کز سر طریقت غافلی از شرع در مگذر
[...]
دلم هر گاه احرام طواف یار می بندد
فلک چون غنچه اش محمل بنوک خار می بندد
زپیچ و تاب آن زلف گرهگیرم بود روشن
که چشم جادوی او بندها بر مار می بندد
مرا افسرده دارد سردمهریهای او چندان
[...]
به یادتگردش رنگم به هرجا بار میبندد
ز موج گل زمین تا آسمان زنار میبندد
چسان خاموش باشم بیتوکز درد تمنایت
تپش بر جوهر آیینه موسیقار میبندد
سجودی میبرم چون سایه کلک آفرینش را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.